- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۹/۰۱
- بازدید: ۹۹۹
- شماره مطلب: ۴۷۸۶
-
چاپ
عاشق کربلا
من گدایم، گداى حسینم
مستحقّ عطاى حسینم
عشق او مایهی سوز و سازم
روى او قبلهگاه نیازم
از غلامى او سرفرازم
چاکرى بر سراى حسینم
دل ز مهر رخش برنگیرم
این مرامم بُوَد تا بمیرم
هر غمش را به جان میپذیرم
زنده چون با ولاى حسینم
بر سر کوى او من به پاسم
هست بر او امید و هراسم
صاحبم را نکو میشناسم
من سگ باوفاى حسینم
گر چه از حد فزون شد گناهم
پور زهرا بُوَد عذرخواهم
روز محشر مگو بىپناهم
در پناه لواى حسینم
او کریم است و از خود نراند
هر گدایى که او را بخواند
فاش گویم که هر کس بداند
من قرین عطاى حسینم
نور صدق و صفا دارد این دل
مهر آل عبا دارد این دل
عقدهی کربلا دارد این دل
عاشق کربلاى حسینم
از جوانى به پیرى رسیدم
عاقبت کربلا را ندیدم
بارالها! مکن ناامیدم
بین که مدحتسراى حسینم
گریم از ماتم اکبر او
بر لب تشنهی اصغر او
بر تن بىسر و بر سر او
خونجگر در عزاى حسینم
دردمندم، دوا خواهم از او
حال اهل دعا خواهم از او
سینهاى با صفا خواهم از او
چون «مؤیّد» گداى حسینم
-
نخل دین
اسلام ز سعی مسلمین ریشه گرفت
وز خون حسین نخل دین ریشه گرفت
نخلی که حسین روز عاشورا کاشت
از اشک عزای اربعین ریشه گرفت
-
تجسّم غربت
سلام ما به بقیع و بقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش
سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گواه بر سخنم تربت امامانش
-
لطف بى کرانه
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش
-
ساقۀ عرش
سرچشمۀ خیر و برکات است حسین
معراج صلات و صلوات است حسین
فرمود نبی: نوشته بر ساقۀ عرش
مصباح هدی، فُلک نجات است حسین
عاشق کربلا
من گدایم، گداى حسینم
مستحقّ عطاى حسینم
عشق او مایهی سوز و سازم
روى او قبلهگاه نیازم
از غلامى او سرفرازم
چاکرى بر سراى حسینم
دل ز مهر رخش برنگیرم
این مرامم بُوَد تا بمیرم
هر غمش را به جان میپذیرم
زنده چون با ولاى حسینم
بر سر کوى او من به پاسم
هست بر او امید و هراسم
صاحبم را نکو میشناسم
من سگ باوفاى حسینم
گر چه از حد فزون شد گناهم
پور زهرا بُوَد عذرخواهم
روز محشر مگو بىپناهم
در پناه لواى حسینم
او کریم است و از خود نراند
هر گدایى که او را بخواند
فاش گویم که هر کس بداند
من قرین عطاى حسینم
نور صدق و صفا دارد این دل
مهر آل عبا دارد این دل
عقدهی کربلا دارد این دل
عاشق کربلاى حسینم
از جوانى به پیرى رسیدم
عاقبت کربلا را ندیدم
بارالها! مکن ناامیدم
بین که مدحتسراى حسینم
گریم از ماتم اکبر او
بر لب تشنهی اصغر او
بر تن بىسر و بر سر او
خونجگر در عزاى حسینم
دردمندم، دوا خواهم از او
حال اهل دعا خواهم از او
سینهاى با صفا خواهم از او
چون «مؤیّد» گداى حسینم