- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۱۲۲۹
- شماره مطلب: ۴۶۴۳
-
چاپ
صدق و یقین
چون حبیب بن مظاهر شد خبر
از غریبیّ شه جنّ و بشر
پس ز کوفه کرد عزم نینوا
کرد آهنگ دیار کربلا
«مسلم بن عوسجه» در رهگذار
روبهرو شد با «حبیب» نامدار
شد حبیب او را همی جویای حال
گفت مسلم با حبیب خوشخصال:
عزم آن دارم که ای والاجناب!
کز حنا سازم محاسن را خضاب
گفت با مسلم، حبیب خوشسیر:
بِه که تا سازی خضاب از خون سر
زادهی زهرا، عزیز مصطفی
مانده بیکس در زمین کربلا
بِه که تا یاریّ آن سرور کنیم
تا محاسن را ز خون، احمر کنیم
چون که مسلم از حبیب اینسان شنید
مژدهی وصل از رخ جانان شنید،
سر ز پا نشناخت و پا را ز سر
صادقانه گشت آن دم رهسپر
هر دو گردیدند از راه صفا
رهسپر از کوفه سوی کربلا
ره بپیمودند آن یاران دین
در منای قرب از صدق و یقین
جانفدا بر زادهی زهرا شدند
بندگی کردند تا مولا شدند
این شنیدستم که در کرببلا
گشت وارد چون عزیز مصطفی
ناگهان از گَرد ره شد آشکار
دو «وفیّالعهد» پیر نامدار
کز ورود آن دو تن انصار دین
غم برون شد از دل نور مبین
داد فرمان بهر استقبالشان
کرد وارد با دو صد اجلالشان
گریه کن، «آذر»! به یاران حسین
جان فدای جاننثاران حسین!
-
هلال زینب
کوفیان را دیده از غم، اشکبار
اندر آن هنگامه از خرد و کبار
بانوی دین دید چون افغانشان
از مصائب، دیدهی گریانشان،
-
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
-
یا جّدا!
چون «بشیر» از امر زینالعابدین
وارد شهر مدینه شد غمین
بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام
بعد از این اندر مدینه «لامُقام»
-
بوی مشک
اهل بیت شاه دین با صد نوا
بار بر بستند از شام بلا
ره بپیمودند چندی بیقرار
تا که دشت کربلا شد آشکار
صدق و یقین
چون حبیب بن مظاهر شد خبر
از غریبیّ شه جنّ و بشر
پس ز کوفه کرد عزم نینوا
کرد آهنگ دیار کربلا
«مسلم بن عوسجه» در رهگذار
روبهرو شد با «حبیب» نامدار
شد حبیب او را همی جویای حال
گفت مسلم با حبیب خوشخصال:
عزم آن دارم که ای والاجناب!
کز حنا سازم محاسن را خضاب
گفت با مسلم، حبیب خوشسیر:
بِه که تا سازی خضاب از خون سر
زادهی زهرا، عزیز مصطفی
مانده بیکس در زمین کربلا
بِه که تا یاریّ آن سرور کنیم
تا محاسن را ز خون، احمر کنیم
چون که مسلم از حبیب اینسان شنید
مژدهی وصل از رخ جانان شنید،
سر ز پا نشناخت و پا را ز سر
صادقانه گشت آن دم رهسپر
هر دو گردیدند از راه صفا
رهسپر از کوفه سوی کربلا
ره بپیمودند آن یاران دین
در منای قرب از صدق و یقین
جانفدا بر زادهی زهرا شدند
بندگی کردند تا مولا شدند
این شنیدستم که در کرببلا
گشت وارد چون عزیز مصطفی
ناگهان از گَرد ره شد آشکار
دو «وفیّالعهد» پیر نامدار
کز ورود آن دو تن انصار دین
غم برون شد از دل نور مبین
داد فرمان بهر استقبالشان
کرد وارد با دو صد اجلالشان
گریه کن، «آذر»! به یاران حسین
جان فدای جاننثاران حسین!