- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۴
- بازدید: ۱۵۰۰
- شماره مطلب: ۴۵۸۱
-
چاپ
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
گوشهی «بیتالحَزَن» از غم نشست
چار نقش قبر در خاطر ببست
ای جوانان من! ای آزادگان!
ای به راه حق، سر و جان دادگان!
حقّ یاری را ادا بنْمودهاید
خویش را بر حق، فدا بنْمودهاید
گر چه بر مادر بُوَد باری گران
داغ فرزندان نیکوتر ز جان
بر شما نبْوَد مرا این شور و شین
گریهی من باشد از داغ حسین
چون که او مادر ندارد چون شما
تا بر او گرید به هر صبح و مسا
من به جای مادرش، افغان کنم
گریه بر آن شاه لبعطشان کنم
گریه کن، «آذر»! به احوال غمین
در عزا و زاریّ امّالبنین
-
هلال زینب
کوفیان را دیده از غم، اشکبار
اندر آن هنگامه از خرد و کبار
بانوی دین دید چون افغانشان
از مصائب، دیدهی گریانشان،
-
یا جّدا!
چون «بشیر» از امر زینالعابدین
وارد شهر مدینه شد غمین
بانگ زد: یا اهل یثرب! خاص و عام
بعد از این اندر مدینه «لامُقام»
-
بوی مشک
اهل بیت شاه دین با صد نوا
بار بر بستند از شام بلا
ره بپیمودند چندی بیقرار
تا که دشت کربلا شد آشکار
بیتالاحزان
باز گشتم با غم و محنت، قرین
یادم آمد از غم «امّالبنین»
شد ز دشت کربلا چون باخبر
«بیتالاحزان» در بقیعش شد مقر
گوشهی «بیتالحَزَن» از غم نشست
چار نقش قبر در خاطر ببست
ای جوانان من! ای آزادگان!
ای به راه حق، سر و جان دادگان!
حقّ یاری را ادا بنْمودهاید
خویش را بر حق، فدا بنْمودهاید
گر چه بر مادر بُوَد باری گران
داغ فرزندان نیکوتر ز جان
بر شما نبْوَد مرا این شور و شین
گریهی من باشد از داغ حسین
چون که او مادر ندارد چون شما
تا بر او گرید به هر صبح و مسا
من به جای مادرش، افغان کنم
گریه بر آن شاه لبعطشان کنم
گریه کن، «آذر»! به احوال غمین
در عزا و زاریّ امّالبنین