دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حدیث نفس

 

دید خود را در کنار نور و نار

با خدا و با هوا، در گیرودار

 

در حدیث نفْس بود و گفت‌وگوی

نور و ظلمت می‌کشانْدش از دو سوی

 

شیشۀ حلم

لشکری هم‌راه حرّ بن یزید

بهر استقبال شه از ره رسید

 

دید شه از قوم، احساس عطش

از عطش مشرف همه بر حال غش

 

پروانگان سوخته

 

ای هواخواهان جان‌باز حسین!

هم‌دم و هم‌راه و هم‌راز حسین!

 

ای ز جان‌بگْذشتگان کربلا!

ای به خون‌آغشتگان کربلا!

وصف هفتاد و دو تن

 

بر سرم افتاده هفتاد و دو شور

در دلم افتاده هفتاد و دو نور

 

می‌سزد هر لحظه هفتاد و دو بار

بر لب آرم وصف هفتاد و دو یار

بزم‌آرا

بزم‌آرای قضا در کربلا

چون صلا زد عاشقان را بر بلا

 

تشنگان باده‌ی جام الست

آن بلا‌جویان مست می‌پرست،

 

جان به کف

باز یاد آمد مرا، ای اهل دین!

از «غلام ترک» زین‌العابدین

 

او که شمع محفل اهل ولاست

هر دل پاکی به یادش، کربلاست

 

محرم اسرار

 

چون به «دارالعشق»، یعنی کربلا

بار افکندند ارباب ولا

 

هر که از آن وعده‌گاه افتاد دور

عشق کردش جذب تا یابد حضور

نیکونهاد

 

روز عاشورا چو قوم دین‌تباه

حمله‌ور گشتند بر خرگاه شاه،

 

گرم شد بازار هفتاد و دو تن

مشتری، ‌حق؛ جنس،‌ جان؛ جنّت، ‌ثمن

 

محرم اسرار

 

بشْنوید، ای دوستان خوش‌خصال!

از «حبیب بن مظاهر» شرح حال

 

فیض دیدار رسول ذوالجلال

شد نصیب او چو ارباب کمال

عشق و مستی

 

سال‌خورده نخل بستان صفا

«مسلم بن عوسجه» آن با وفا

 

دید در بازار، غوغایی به پاست

صحبت از جنگ و حدیث از نینواست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×