- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۴
- بازدید: ۳۱۵۸
- شماره مطلب: ۴۵۲
-
چاپ
به کدامین گناه
فراز منبر نی قرص ماه میبینم
خدای من نکند اشتباه میبینم
بتاب یوسف من بوی گرگ میشنوم
بتاب راه دراز است و چاه میبینم
نظاره میکنم از راه دور، سرها را
جوان و پیر و سفید و سیاه میبینم
به آیههای کتاب غمت که مینگرم
تمام را «به کدامین گناه» میبینم
به احترام سرت سر به مهر میسایم
و قتلگاه تو را قبلهگاه میبینم
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
به کدامین گناه
فراز منبر نی قرص ماه میبینم
خدای من نکند اشتباه میبینم
بتاب یوسف من بوی گرگ میشنوم
بتاب راه دراز است و چاه میبینم
نظاره میکنم از راه دور، سرها را
جوان و پیر و سفید و سیاه میبینم
به آیههای کتاب غمت که مینگرم
تمام را «به کدامین گناه» میبینم
به احترام سرت سر به مهر میسایم
و قتلگاه تو را قبلهگاه میبینم