- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
- بازدید: ۲۱۹۱
- شماره مطلب: ۴۵۱
-
چاپ
بوسه و عطش
هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو
بهار آمده با لالههای سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو
هلا که جمع نقیضین بوسه وعطشی
ندیدهام لب خشکی به آبداری تو
چه جای نغمه در این روزگار یأس مگر
به روی دست تو پرپر نشد قناری تو؟
هم او که نامه برایت نوشت، با خنجر
ببین که آمده از پشت سر به یاری تو
دریغ؛ کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخمهای کاری تو
به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشستهایم دمادم به سوگواری تو
-
روایت روشن
برپا شده است در دل من خیمۀ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
-
هوای انار
دلم گرفته، هوای بهار کرده دلم
هوای گریۀ بی اختیار کرده دلم
رها کن از لب بام آن دو بافه گیسو را
هوای یک شب دنبالهدار کرده دلم
-
بهار گم شده
آهم برای آینه داری که گم شده است
یاری که گم شده است، دیاری که گم شده است
تقویمها خزان به خزان زرد میشوند
در جستجوی بوی بهاری که گم شده است
-
سه پردۀ عشق، پردۀ سوم
میشود باز پردهای دیگر
پردهای سرخ، پردهای پرپر
پردهای، در میان آتش و دودپردهای، در میان خاکستر
ای فدای تو هم دل و هم جانمنم آنک حماسهای دیگر
بوسه و عطش
هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو
بهار آمده با لالههای سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو
هلا که جمع نقیضین بوسه وعطشی
ندیدهام لب خشکی به آبداری تو
چه جای نغمه در این روزگار یأس مگر
به روی دست تو پرپر نشد قناری تو؟
هم او که نامه برایت نوشت، با خنجر
ببین که آمده از پشت سر به یاری تو
دریغ؛ کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخمهای کاری تو
به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشستهایم دمادم به سوگواری تو