مشخصات شعر

نشر و لف

کِی خوانده‌‏اند بر سر نی، مصحف این‌ چنین؟

جان را نهاده‌‏اند کجا بر کف این‌ چنین؟

 

بر عرش نی، تلاوت قرآن کند که: آه!

ز آیینه‌‏ای که مانده به کنج رف، این‌ چنین

 

از مکر نهروانیِ دشمن، عجیب نیست

بالا رود ز نیزه اگر مصحف این ‌چنین

 

آیا شنیده‌‏اید؟ که در ظهر خون، کسی

معراج رفته باشد، بی‌رفرف، این ‌چنین

 

باور نداشت چنگ که در پردۀ عراق

بر سر زند ز شور حسینی، دف این‌ چنین

 

بر او مگر گذشت چه در طف؟ که تا هنوز

پیچد به خود فرات ز هُرم تف این‌ چنین

 

از خصم، فرق و سینه درید و به نیزه دوخت

در کربلاست شاهد نشر و لف این‌ چنین

 

از خون او، چگونه تواند گذشت شعر؟

جان وی است و قافیه‌‏ای مُرْدَف این ‌چنین

 

قومی، خداش خوانَد و یک فرقه، کافرش

غالی، چنان و مردم مستضعف، این ‌چنین

 

از لحظۀ وداع تو، ای جاری زلال!

دارد فرات بر لب حسرت، کف این ‌چنین

 

ای برتر از تصوّر دریا! که سال‌‏هاست

جوشد ز خاک، خون شما در طف این‌ چنین

 

خیل مَلَک هنوز به بوی تو می‌‏کشند

در معبر عروج شهیدان، صف این ‌چنین

 

نشر و لف

کِی خوانده‌‏اند بر سر نی، مصحف این‌ چنین؟

جان را نهاده‌‏اند کجا بر کف این‌ چنین؟

 

بر عرش نی، تلاوت قرآن کند که: آه!

ز آیینه‌‏ای که مانده به کنج رف، این‌ چنین

 

از مکر نهروانیِ دشمن، عجیب نیست

بالا رود ز نیزه اگر مصحف این ‌چنین

 

آیا شنیده‌‏اید؟ که در ظهر خون، کسی

معراج رفته باشد، بی‌رفرف، این ‌چنین

 

باور نداشت چنگ که در پردۀ عراق

بر سر زند ز شور حسینی، دف این‌ چنین

 

بر او مگر گذشت چه در طف؟ که تا هنوز

پیچد به خود فرات ز هُرم تف این‌ چنین

 

از خصم، فرق و سینه درید و به نیزه دوخت

در کربلاست شاهد نشر و لف این‌ چنین

 

از خون او، چگونه تواند گذشت شعر؟

جان وی است و قافیه‌‏ای مُرْدَف این ‌چنین

 

قومی، خداش خوانَد و یک فرقه، کافرش

غالی، چنان و مردم مستضعف، این ‌چنین

 

از لحظۀ وداع تو، ای جاری زلال!

دارد فرات بر لب حسرت، کف این ‌چنین

 

ای برتر از تصوّر دریا! که سال‌‏هاست

جوشد ز خاک، خون شما در طف این‌ چنین

 

خیل مَلَک هنوز به بوی تو می‌‏کشند

در معبر عروج شهیدان، صف این ‌چنین

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×