- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۲۳۰۵
- شماره مطلب: ۴۳۳۰
-
چاپ
آتش غیرت
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود می، آن جا نهاد سر
دُردیکشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت ز آتش غیرت، هوای عشق
موهومپردهای اگر اندر میانه بود
در یک طبق به جلوۀ جانان نثار کرد
هر دُرّ شاهوار کش اندر خزانه بود
نامد به جز نوای حسینی، به پرده راست
روزی که در حریم الست این ترانه بود
«باللَّه»! که جا نداشت به جز بینشان در او
آن سینهای که تیر بلا را نشانه بود
کوری نظاره کن که شکستند کوفیان
آیینهای که مَظهر حُسن یگانه بود
نینی؛ که وجه باقی حق را هلاک نیست
صورت به جاست، آینه گر رفت، باک نیست
-
خضرا و غبرا
ای ز داغ تو روان، خون دل از دیدهی حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
خاکبیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات
اشکریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور
-
آهوان حرم
چون کاروانِ دشتِ بلا، رو به شام کرد
صبحِ امید اهل حرم، رو به شام کرد
قوم یهود از پی تأیید کیش خویش
سجّاد را به بستن دست، اهتمام کرد
-
میر کاروان
ای خفته خوش به بستر خون! دیده باز کن
احوال ما ببین و سپس خوابِ ناز کن
ای وارثِ سریرِ امامت! به پای خیز
بر کشتگان بیکفنِ خود، نماز کن
-
یا ایّها العزیز!
اندر جهان، عیان شده غوغای رستخیز
ای قامت تو، شور قیامت! به پای خیز
زینب بَرَت بضاعت مزجات، جان به کف
آورده با ترانهی «یا ایُّها العزیز!»
آتش غیرت
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود می، آن جا نهاد سر
دُردیکشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت ز آتش غیرت، هوای عشق
موهومپردهای اگر اندر میانه بود
در یک طبق به جلوۀ جانان نثار کرد
هر دُرّ شاهوار کش اندر خزانه بود
نامد به جز نوای حسینی، به پرده راست
روزی که در حریم الست این ترانه بود
«باللَّه»! که جا نداشت به جز بینشان در او
آن سینهای که تیر بلا را نشانه بود
کوری نظاره کن که شکستند کوفیان
آیینهای که مَظهر حُسن یگانه بود
نینی؛ که وجه باقی حق را هلاک نیست
صورت به جاست، آینه گر رفت، باک نیست
خیلی خوب