- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۷
- بازدید: ۲۰۸۰
- شماره مطلب: ۴۲۹۱
-
چاپ
مرهم اشک
بر زخمهای پیکرت ار اشک، مرهم است
پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است
زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین
خون دل از دو دیده، روانم دمادم است
زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم
بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است
از پیچ و تاب تشنگیات بر لب فرات
چشم جهانیان همه چون دجله و یم است
تنها همین فرات، نشد از خجالت آب
از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است
ای تشنهای! که از اثر اشک ماتمت
تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است
از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است
نام تو و شکستهدلی، هر دو با هم است
بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم
هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است
زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد
گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است
هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد
خرّم دلی مباد! که فارغ از این غم است
شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد
هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است
گویند در بهشت برین، جای گریه نیست
گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است
هر جا که هست ذکر تو، آن جا بهشت ماست
جایی که نیست یاد تو، آن جا جهنّم است
عهدی که با تو بسته «وفایی»، به عهد پیش
صد شکر! کز وفای تو آن عهد، محکم است
بر وعدۀ وفای تو، باشد امیدوار
کآیی ز لطف بر سر او، گاه احتضار
-
معراج اوّل و آخر
آن کشتهای که نیست جزایی، برای او
الّا خدای او که بُوَد خونبهای او
آن کشتهای که حیدر و زهرا و مصطفی
دارند صبح و شام به جنّت، عزای او
-
سهم بلا
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار به «عین الیقین» فتاد
-
منزل جانان
ای کرببلا! منزل جانان من استی
یعنی تو مقام شه گلپیرهن استی
خود گلشن طاهایی و باغ دل زهرا
کاینسان چمن اندر چمن از یاسمن استی
مرهم اشک
بر زخمهای پیکرت ار اشک، مرهم است
پس گریه تا به حشر بر آن زخمها، کم است
زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین
خون دل از دو دیده، روانم دمادم است
زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم
بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است
از پیچ و تاب تشنگیات بر لب فرات
چشم جهانیان همه چون دجله و یم است
تنها همین فرات، نشد از خجالت آب
از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است
ای تشنهای! که از اثر اشک ماتمت
تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است
از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است
نام تو و شکستهدلی، هر دو با هم است
بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم
هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است
زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد
گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است
هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد
خرّم دلی مباد! که فارغ از این غم است
شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد
هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است
گویند در بهشت برین، جای گریه نیست
گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است
هر جا که هست ذکر تو، آن جا بهشت ماست
جایی که نیست یاد تو، آن جا جهنّم است
عهدی که با تو بسته «وفایی»، به عهد پیش
صد شکر! کز وفای تو آن عهد، محکم است
بر وعدۀ وفای تو، باشد امیدوار
کآیی ز لطف بر سر او، گاه احتضار