- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۱
- بازدید: ۸۸۰
- شماره مطلب: ۴۱۵۵
-
چاپ
لبخند وصال
اگر چه عمر جاویدان گرفتی
چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!
به طومار شهادت، مُهر گشتی
ز دست دوست، این عنوان گرفتی
چنان لبتشنۀ دیدار بودی
که آب از چشمۀ پیکان گرفتی
چو پای رفتن میدان نبودت
به دست من، ره میدان گرفتی
چنان پروازی، ای پر بسته! کردی
که جا در گلشن رضوان گرفتی
گرفتی چون به کف، پیمانۀ عشق
به کف، جان بر سر پیمان گرفتی
نشسته بر لبت، لبخند وصل است
که دادی جان ولی جانان گرفتی
بزن لبخند تا دشمن بداند
که مرگی سخت را آسان گرفتی
به هر لبخند تو، جان میگرفتم
ولی زین خنده از من، جان گرفتی
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
لبخند وصال
اگر چه عمر جاویدان گرفتی
چه زود، ای عمر من! پایان گرفتی!
به طومار شهادت، مُهر گشتی
ز دست دوست، این عنوان گرفتی
چنان لبتشنۀ دیدار بودی
که آب از چشمۀ پیکان گرفتی
چو پای رفتن میدان نبودت
به دست من، ره میدان گرفتی
چنان پروازی، ای پر بسته! کردی
که جا در گلشن رضوان گرفتی
گرفتی چون به کف، پیمانۀ عشق
به کف، جان بر سر پیمان گرفتی
نشسته بر لبت، لبخند وصل است
که دادی جان ولی جانان گرفتی
بزن لبخند تا دشمن بداند
که مرگی سخت را آسان گرفتی
به هر لبخند تو، جان میگرفتم
ولی زین خنده از من، جان گرفتی