- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۸
- بازدید: ۲۴۸۶
- شماره مطلب: ۴۱۳۵
-
چاپ
قحط آب
چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد
دلهای کودکان حسینی، کباب شد
اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش
چون گیسوان مادر زارش، رباب شد
آه از دمی! که همره بابش به قتلگاه
میرفت و در حرم ز غمش، انقلاب شد
آمد به رزمگاه و به دشمن، خطاب کرد
در گفتوگو، چنین پسر بوتراب شد:
کای قوم! طفل را گنهی نیست؛ پس چرا
آب روان به بستن رویش، صواب شد؟
شه گرم این سخن که جوابش بداد، خصم
پیکان حرمله، به سؤالش، جواب شد
جان داد روی دست پدر، طفل شیرخوار
وز این ستم، قلوب محبّان، کباب شد
افشانْد خون کودک ششماهه بر سپهر
رنگ شفق به چهرهی گردون، خضاب شد
گشتی مدال سینهی شه، خون اصغرش
«خوشدل»! که حفظ، مذهب و دین و کتاب شد
-
خضاب خون
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود، در اضطراب آوردهام
رأس خونین تو بر نی بود با من همسفر
خود تو دانی زآن چه از شام خراب آوردهام
-
عهد کودکی
گفت زینب تا مکان در دامن مادر گرفتم
چون حسینِ خویش دیدم، شاد گشتم، پر گرفتم
از ازل من با برادر همسفر بودم در این ره
بهر خود، یاری چو شاهنشاه بیلشگر گرفتم
-
نایب خاص
نایب خاص امام بیعدیل
مسلم، آن پور برومند عقیل
مسلم، آن بر شاه دین، نایبمناب
چون علی بهر رسول مستطاب
-
عجب واعجب
شد به میدان فداکاری، «وهب»
آن مسلمانخوی نصرانینصب
کاو به عکس اهل ظاهر از درون
داشت ره با آن خداییرهنمون
قحط آب
چون در حریم خسرو دین، قحط آب شد
دلهای کودکان حسینی، کباب شد
اصغر به گاهواره ز سوز عطش، پریش
چون گیسوان مادر زارش، رباب شد
آه از دمی! که همره بابش به قتلگاه
میرفت و در حرم ز غمش، انقلاب شد
آمد به رزمگاه و به دشمن، خطاب کرد
در گفتوگو، چنین پسر بوتراب شد:
کای قوم! طفل را گنهی نیست؛ پس چرا
آب روان به بستن رویش، صواب شد؟
شه گرم این سخن که جوابش بداد، خصم
پیکان حرمله، به سؤالش، جواب شد
جان داد روی دست پدر، طفل شیرخوار
وز این ستم، قلوب محبّان، کباب شد
افشانْد خون کودک ششماهه بر سپهر
رنگ شفق به چهرهی گردون، خضاب شد
گشتی مدال سینهی شه، خون اصغرش
«خوشدل»! که حفظ، مذهب و دین و کتاب شد