- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۹۵۴
- شماره مطلب: ۴۰۹۶
-
چاپ
غزل ناب
لباس رزم ندارد، هنوز جنگ، ندیده
هنوز هیچ رکابی، ندیده پاش به دیده
کلاهْخُود به سر دارد از کُلاله و کاکل
ز حُسن، روی حسن را پدید کرده، پدیده
ز نوک هر مژه دارد به جان خصم، خدنگی
دو ابروان خمیده، دو تا کمان کشیده
ز عمر سرو قدش، سیزده بهار گذشته
به گَرد ماه رُخش، ماه چارده نرسیده
ز روی خود، غزلِ نابِ آفتاب سروده
ز موی خود، شب شعر و دو زلف او، دو قصیده
دو گونه، مثل دو سیب و دو چشم، مثل دو نرگس
به باغ سبز رُخش، تازه خطّ سبز دمیده
چه شادی است به چشمش؟ هنوز وصل نجُسته
هنوز یار ندیده، لبش عسل نچشیده
حسین، پور حسن را جدا نمیکند از خود
وداع یوسف و یعقوب دید، هر که شنیده
زنان به خیمه گرفتند، دور مادر قاسم
که رنگش از غم ماهش، چو ماهتاب، پریده
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
غزل ناب
لباس رزم ندارد، هنوز جنگ، ندیده
هنوز هیچ رکابی، ندیده پاش به دیده
کلاهْخُود به سر دارد از کُلاله و کاکل
ز حُسن، روی حسن را پدید کرده، پدیده
ز نوک هر مژه دارد به جان خصم، خدنگی
دو ابروان خمیده، دو تا کمان کشیده
ز عمر سرو قدش، سیزده بهار گذشته
به گَرد ماه رُخش، ماه چارده نرسیده
ز روی خود، غزلِ نابِ آفتاب سروده
ز موی خود، شب شعر و دو زلف او، دو قصیده
دو گونه، مثل دو سیب و دو چشم، مثل دو نرگس
به باغ سبز رُخش، تازه خطّ سبز دمیده
چه شادی است به چشمش؟ هنوز وصل نجُسته
هنوز یار ندیده، لبش عسل نچشیده
حسین، پور حسن را جدا نمیکند از خود
وداع یوسف و یعقوب دید، هر که شنیده
زنان به خیمه گرفتند، دور مادر قاسم
که رنگش از غم ماهش، چو ماهتاب، پریده