- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۷۵۲
- شماره مطلب: ۴۰۸۸
-
چاپ
سیزده ورق
ای گُل! چنان نسیم مرو از برابرم
لختی برابرم بخَرام، ای صنوبرم!
دارد کتاب زندگیات، سیزده ورق
خواندم، نوشته است ورقهای آخرم
با آب آب خویش، مرا آب کردهای
جز اشکِ دیدهام ز کجا آب آورم؟
خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ!
پایت نمیرسد به رکاب، ای دلاورم!
با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من
میبوسمت به جای لبان برادرم
چون زودتر رسی ز عمو در کنار او
یک بوسۀ دگر دهمت، بهر اکبرم
بردار لب ز دستِ عمو، سوخت دست من
باشم چنان سپند، مَنـِه روی مجمرم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
سیزده ورق
ای گُل! چنان نسیم مرو از برابرم
لختی برابرم بخَرام، ای صنوبرم!
دارد کتاب زندگیات، سیزده ورق
خواندم، نوشته است ورقهای آخرم
با آب آب خویش، مرا آب کردهای
جز اشکِ دیدهام ز کجا آب آورم؟
خواهد رکاب، پای تو بر چشم خود، دریغ!
پایت نمیرسد به رکاب، ای دلاورم!
با لعل خشک، بوسه به دستم زنیّ و من
میبوسمت به جای لبان برادرم
چون زودتر رسی ز عمو در کنار او
یک بوسۀ دگر دهمت، بهر اکبرم
بردار لب ز دستِ عمو، سوخت دست من
باشم چنان سپند، مَنـِه روی مجمرم