- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۸۸۲
- شماره مطلب: ۴۰۷۰
-
چاپ
مقام محبّت
از آن زمان که به میخانهات، مقام گزیدم
دو چشم مست تو، ساقی! دوبار کرده شهیدم
چو از تو جام گرفتم، «حبیب» نام گرفتم
چون این مقام گرفتم، به هر چه بود رسیدم
من و مقام محبّت بر آستان تو، حاشا!
توام حبیب گرفتی، وگرنه عبد و عبیدم
در انتظار تو بودم به کودکی که بیایی
به میهمانی من، پس به بام خانه دویدم
ز شوق دیدنت، ای گل! ز بام خانه فتادم
چو عطر و بوی تو را از شمیم باد شمیدم
پرید روح من از تن ولی کجا؟ نه به برزخ
به دور شمع تو، پروانهای شدم که پریدم
از این سراچه چو رفتم، نرفت یاد تو از سر
به خواب مرگ چو خُفتم، نخفت بخت سعیدم
تو بر سرم که رسیدی، دوباره روح گرفتم
چو چشم خویش گشودم، شمایل تو بدیدم
ز نور جذبۀ چشم سیاهت آمدم اینک
که تا خضاب گذارم ز خون به موی سپیدم
نه سهل آمده دستم، کلید گنج محبّت
که من به مهر تو، هفتاد سال رنج کشیدم
تو مکّهایّ و مِنایم، تو مروهایّ و صفایم
تو قبلهای به دعایم، تو کعبهایّ و تو عیدم
ز فیضِ شمسِ جمالِ تو، ای فروغ تجلّی!
چراغِ شمسۀ ایوانِ بارگاهِ امیدم
«یتیم»! دست مریزاد! از این غزل که سرودی
چه خوش به رشته کشی درّ ناب عشق و امیدم!
-
روسیاه عاشق
ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست
عمری دراز شد که هوادار روی توست
رسواتر از سراب شوم، گر برانیام
زیرا که آبروی من، از آبروی توست
-
به ناز خفته
هنوز تشنهلبی؟ لالهی شکفتهی من!
تو نور چشم منی، ای مه دو هفتهی من!
کبودی اثر سنگ بر رُخت پیداست
نگفته، با خبری از غم نهفتهی من
-
فرشته خدا
باید مدد ز حضرت روحالامین کنم
تا مدحتی ز حضرت امّالبنین کنم
امداد غیب بایدم از آن چنان همای
تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم
-
شرم
ماهی من سوی آب، راه ندارد
بهر تلظّی به سینه، آه ندارد
لالهی من بس که داغ تشنهلبی دید
جز لب خشکیده و سیاه ندارد
مقام محبّت
از آن زمان که به میخانهات، مقام گزیدم
دو چشم مست تو، ساقی! دوبار کرده شهیدم
چو از تو جام گرفتم، «حبیب» نام گرفتم
چون این مقام گرفتم، به هر چه بود رسیدم
من و مقام محبّت بر آستان تو، حاشا!
توام حبیب گرفتی، وگرنه عبد و عبیدم
در انتظار تو بودم به کودکی که بیایی
به میهمانی من، پس به بام خانه دویدم
ز شوق دیدنت، ای گل! ز بام خانه فتادم
چو عطر و بوی تو را از شمیم باد شمیدم
پرید روح من از تن ولی کجا؟ نه به برزخ
به دور شمع تو، پروانهای شدم که پریدم
از این سراچه چو رفتم، نرفت یاد تو از سر
به خواب مرگ چو خُفتم، نخفت بخت سعیدم
تو بر سرم که رسیدی، دوباره روح گرفتم
چو چشم خویش گشودم، شمایل تو بدیدم
ز نور جذبۀ چشم سیاهت آمدم اینک
که تا خضاب گذارم ز خون به موی سپیدم
نه سهل آمده دستم، کلید گنج محبّت
که من به مهر تو، هفتاد سال رنج کشیدم
تو مکّهایّ و مِنایم، تو مروهایّ و صفایم
تو قبلهای به دعایم، تو کعبهایّ و تو عیدم
ز فیضِ شمسِ جمالِ تو، ای فروغ تجلّی!
چراغِ شمسۀ ایوانِ بارگاهِ امیدم
«یتیم»! دست مریزاد! از این غزل که سرودی
چه خوش به رشته کشی درّ ناب عشق و امیدم!