- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۳۳۲۹
- شماره مطلب: ۳۵۵۴
-
چاپ
فرشته خدا
باید مدد ز حضرت روحالامین کنم
تا مدحتی ز حضرت امّالبنین کنم
امداد غیب بایدم از آن چنان همای
تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم
این رتبه از کجا و من کوته آستین
موسی نیام که معجزه از آستین کنم
بر طبعم ای فرشتهی وحی خدا بتاب
شاید مدیح زبده وصفی گزین کنم
ماه بنیکلاب و عروس علی است او
حیف آیدم که با رُخ ماهش قرین کنم
بشنو حکایتی که به کام عسل شناس
احلی من العسل من از این انگبین کنم
در پیشگاه خانه به ناگاه ایستاد
شرطی نهاد و گفت که حاشا جز این کنم
تا چار طفل فاطمه بر پیشواز من
نایند، من نه عزم قدم بر زمین کنم
با زینبین و با حسنینم حکایتی است
باید که شرح آن به بنات و بنین کنم
بیرون شدند جملهی طفلان فاطمه
ای اشک مهلتی که نفس آتشین کنم
انداخت خویش را به قدمهای کودکان
گفت آمدم زیارت عرش برین کنم
من آمدم به بوسهی درگاه فاطمه
عرض ادب به ساحت آن بهترین کنم
بر جان پای فاطمه مالم دو دیده را
بر چشم خویش سرمه ز خاک زمین کنم
زینب اگر قبول کند دایهاش شوم
خود را به این شرافت و عزت قرین کنم
من کیستم کنیز عزیزان فاطمه
آنان اگر قبول کنندم چنین کنم
-
روسیاه عاشق
ای شاه، این غلام که همرنگ موی توست
عمری دراز شد که هوادار روی توست
رسواتر از سراب شوم، گر برانیام
زیرا که آبروی من، از آبروی توست
-
به ناز خفته
هنوز تشنهلبی؟ لالهی شکفتهی من!
تو نور چشم منی، ای مه دو هفتهی من!
کبودی اثر سنگ بر رُخت پیداست
نگفته، با خبری از غم نهفتهی من
-
شرم
ماهی من سوی آب، راه ندارد
بهر تلظّی به سینه، آه ندارد
لالهی من بس که داغ تشنهلبی دید
جز لب خشکیده و سیاه ندارد
فرشته خدا
باید مدد ز حضرت روحالامین کنم
تا مدحتی ز حضرت امّالبنین کنم
امداد غیب بایدم از آن چنان همای
تا قصّه از فرشته زنی این چنین کنم
این رتبه از کجا و من کوته آستین
موسی نیام که معجزه از آستین کنم
بر طبعم ای فرشتهی وحی خدا بتاب
شاید مدیح زبده وصفی گزین کنم
ماه بنیکلاب و عروس علی است او
حیف آیدم که با رُخ ماهش قرین کنم
بشنو حکایتی که به کام عسل شناس
احلی من العسل من از این انگبین کنم
در پیشگاه خانه به ناگاه ایستاد
شرطی نهاد و گفت که حاشا جز این کنم
تا چار طفل فاطمه بر پیشواز من
نایند، من نه عزم قدم بر زمین کنم
با زینبین و با حسنینم حکایتی است
باید که شرح آن به بنات و بنین کنم
بیرون شدند جملهی طفلان فاطمه
ای اشک مهلتی که نفس آتشین کنم
انداخت خویش را به قدمهای کودکان
گفت آمدم زیارت عرش برین کنم
من آمدم به بوسهی درگاه فاطمه
عرض ادب به ساحت آن بهترین کنم
بر جان پای فاطمه مالم دو دیده را
بر چشم خویش سرمه ز خاک زمین کنم
زینب اگر قبول کند دایهاش شوم
خود را به این شرافت و عزت قرین کنم
من کیستم کنیز عزیزان فاطمه
آنان اگر قبول کنندم چنین کنم