- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۶
- بازدید: ۸۵۰
- شماره مطلب: ۴۰۵۰
-
چاپ
راندۀ خوانده
اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم
وگر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم
به دامانت غبارآسا نشستم، برنمیخیزم
وگر بفْشانیام، خیزم ولی گِرد سرت گردم
علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تویی دلبند او، مپْسند بیفیض از درت گردم
دل و جانم ز تاب شرم، همچون شمع میسوزد
بده پروانه تا پروانهسان، خاکسترت گردم
به دربارت اگر باری، دهی بارم، زهی عزّت!
ولیکن با چه رویی، روبهرو با خواهرت گردم؟
ببین از کردۀ خود سر به پیشم، سربلندم کن
مرا رخصت بده تا پیشمرگِ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گِرد سرت گردم
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم
که شاید رستگار از فیضِ نامِ مادرت گردم
اگر بر جانفشانی نیستم قابل، اجازت بخش
به خیمه، مهدجنبانِ علیّ اصغرت گردم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
راندۀ خوانده
اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم
وگر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم
به دامانت غبارآسا نشستم، برنمیخیزم
وگر بفْشانیام، خیزم ولی گِرد سرت گردم
علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تویی دلبند او، مپْسند بیفیض از درت گردم
دل و جانم ز تاب شرم، همچون شمع میسوزد
بده پروانه تا پروانهسان، خاکسترت گردم
به دربارت اگر باری، دهی بارم، زهی عزّت!
ولیکن با چه رویی، روبهرو با خواهرت گردم؟
ببین از کردۀ خود سر به پیشم، سربلندم کن
مرا رخصت بده تا پیشمرگِ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گِرد سرت گردم
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم
که شاید رستگار از فیضِ نامِ مادرت گردم
اگر بر جانفشانی نیستم قابل، اجازت بخش
به خیمه، مهدجنبانِ علیّ اصغرت گردم