مشخصات شعر

تابش سر

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته!

ماهی در آب و وحش به هامون گریسته

 

وی روز و شب به یاد لبت، چشم روزگار

نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته!

 

از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب

اشک شفق به دامن گردون گریسته

 

در آسمان ز دود خیام عفاف تو

چشم مسیح، اشک جگر خون گریسته

 

با درد اشتیاق تو در وادی جنون

لیلی بهانه کرده و مجنون گریسته

 

تنها نه چشم دوست به حال تو اشک‌بار

خنجر به دست قاتل تو، خون گریسته

 

آدم پیِ عزای تو از روضۀ بهشت

خرگاه درد و غم زده بیرون گریسته

 

گر از ازل تو را سرِ این داستان نبود

اندر جهان ز آدم و حوّا نشان نبود

 

تابش سر

ای در غم تو ارض و سما خون گریسته!

ماهی در آب و وحش به هامون گریسته

 

وی روز و شب به یاد لبت، چشم روزگار

نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته!

 

از تابش سرت به سنان، چشم آفتاب

اشک شفق به دامن گردون گریسته

 

در آسمان ز دود خیام عفاف تو

چشم مسیح، اشک جگر خون گریسته

 

با درد اشتیاق تو در وادی جنون

لیلی بهانه کرده و مجنون گریسته

 

تنها نه چشم دوست به حال تو اشک‌بار

خنجر به دست قاتل تو، خون گریسته

 

آدم پیِ عزای تو از روضۀ بهشت

خرگاه درد و غم زده بیرون گریسته

 

گر از ازل تو را سرِ این داستان نبود

اندر جهان ز آدم و حوّا نشان نبود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×