مشخصات شعر

قربانگه عشق

ای که برسینۀ خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم‌نامۀ زهراست تو را

نسبت از سلسلۀ حضرت خاتم داری

 

به وفای تو بنازم! که به قربانگه عشق

دل و دست و قدمی، ثابت و محکم داری

 

آه! از آن لحظه که عبّاس قلم شد دستش

وای! از آن لحظه که این صحنه، مجسّم داری

 

داغ هفتاد و دو آزاده ز پایت نفکند

گر چه از بار ستم، قامت خود، خم داری

 

تا که آتش به دل خرمن ظالم فکنی

غیرت حیدری و عزم مصمّم داری

 

نتوان وصف تو را گفت به یک عمر که تو

همّت آسیه و عصمت مریم داری

 

اوّلین شاعرۀ دشت بلایی، زآن رو

در دلت، غصّه به اندازۀ عالم داری

 

قربانگه عشق

ای که برسینۀ خود، آتش ماتم داری!

به دل از داغ برادر، دو جهان غم داری

 

دخت مولایی و غم‌نامۀ زهراست تو را

نسبت از سلسلۀ حضرت خاتم داری

 

به وفای تو بنازم! که به قربانگه عشق

دل و دست و قدمی، ثابت و محکم داری

 

آه! از آن لحظه که عبّاس قلم شد دستش

وای! از آن لحظه که این صحنه، مجسّم داری

 

داغ هفتاد و دو آزاده ز پایت نفکند

گر چه از بار ستم، قامت خود، خم داری

 

تا که آتش به دل خرمن ظالم فکنی

غیرت حیدری و عزم مصمّم داری

 

نتوان وصف تو را گفت به یک عمر که تو

همّت آسیه و عصمت مریم داری

 

اوّلین شاعرۀ دشت بلایی، زآن رو

در دلت، غصّه به اندازۀ عالم داری

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×