مشخصات شعر

تخمیس غزل صدر و فانی

«آن خداوندی که خلق این قوی بنیاد کرد»

پایۀ این کاخ را بر روی عدل و داد کرد

ظالمان را کیفر و مظلوم را امداد کرد

 

خواهی ار دانی چه مُلکی را ز غم آباد کرد

«کربلا را از ازل او با بلا ایجاد کرد»[1]

 

مقصد حق بود از روز ازل، جود و عطا

خواست بخشد بندگان را از کرم، جرم و خطا

در زمین کربلا کرد او بنا دار الشّفا

 

«بود معمارش نبی، بنّا علی، بانی خدا

فاطمه بیعش نمود و وقف بر اولاد کرد»

 

حضرت زهرا، مه عفّت، ضیای عالمین

بانوی حوران جنّت، نوربخش مشرقین

خواست امّت را شفاعت سازد اندر نشأتین

 

«تولیت را داد بر فرزند دل‏بندش حسین

آن حسین ‏آباد غم را خود حسین آباد کرد»

 

پس حسین آن مظهر الطاف ذات ذوالجلال

بُرد آن آبادی غم را به سرحدّ کمال

در قلیل وقت شد انجام، نی در ماه و سال

 

«بُد خراجش آن که از یک صبح تا وقت زوال

یک جهان عبدی خرید و از جحیم آزاد کرد»

 

ز ابتدای امر دل بر عهد و پیمان داد و گفت

انتهای عشق بین، جان را به جانان داد و گفت

بر وفای عهد خود تا نوجوانان داد و گفت

 

«جان و تن، فرزند و زن در راه جانان داد و گفت

باید عاشق این‏چنین معشوق خود را یاد کرد»

 

می‏نداند کس ز حال غم‏رسیده خواهرش

کز هجوم غم در آن وادی چه آمد بر سرش

با لب عطشان، حسین را دید زیر خنجرش

 

«آب بُد مهریّۀ زهرای اطهر مادرش

تا دم آخر ز سوز تشنگی فریاد کرد»[2]

 

 

 


[1] . در این بند بر خلاف قاعدۀ معمول تخمیس، مصراع‌های اوّل و پنجم از دیگری است و عجب که «آذر» این کار را فقط در بند نخست انجام داده است وگرنه در بندهای بعدی همان مصراع‌های 4 و 5 از دیگری است.

[2]. چهار بیت اوّل این شعر از شیخ علی صدر و باقی آن از سیّد ابوالقاسم موسوی «فانی» است.

تخمیس غزل صدر و فانی

«آن خداوندی که خلق این قوی بنیاد کرد»

پایۀ این کاخ را بر روی عدل و داد کرد

ظالمان را کیفر و مظلوم را امداد کرد

 

خواهی ار دانی چه مُلکی را ز غم آباد کرد

«کربلا را از ازل او با بلا ایجاد کرد»[1]

 

مقصد حق بود از روز ازل، جود و عطا

خواست بخشد بندگان را از کرم، جرم و خطا

در زمین کربلا کرد او بنا دار الشّفا

 

«بود معمارش نبی، بنّا علی، بانی خدا

فاطمه بیعش نمود و وقف بر اولاد کرد»

 

حضرت زهرا، مه عفّت، ضیای عالمین

بانوی حوران جنّت، نوربخش مشرقین

خواست امّت را شفاعت سازد اندر نشأتین

 

«تولیت را داد بر فرزند دل‏بندش حسین

آن حسین ‏آباد غم را خود حسین آباد کرد»

 

پس حسین آن مظهر الطاف ذات ذوالجلال

بُرد آن آبادی غم را به سرحدّ کمال

در قلیل وقت شد انجام، نی در ماه و سال

 

«بُد خراجش آن که از یک صبح تا وقت زوال

یک جهان عبدی خرید و از جحیم آزاد کرد»

 

ز ابتدای امر دل بر عهد و پیمان داد و گفت

انتهای عشق بین، جان را به جانان داد و گفت

بر وفای عهد خود تا نوجوانان داد و گفت

 

«جان و تن، فرزند و زن در راه جانان داد و گفت

باید عاشق این‏چنین معشوق خود را یاد کرد»

 

می‏نداند کس ز حال غم‏رسیده خواهرش

کز هجوم غم در آن وادی چه آمد بر سرش

با لب عطشان، حسین را دید زیر خنجرش

 

«آب بُد مهریّۀ زهرای اطهر مادرش

تا دم آخر ز سوز تشنگی فریاد کرد»[2]

 

 

 


[1] . در این بند بر خلاف قاعدۀ معمول تخمیس، مصراع‌های اوّل و پنجم از دیگری است و عجب که «آذر» این کار را فقط در بند نخست انجام داده است وگرنه در بندهای بعدی همان مصراع‌های 4 و 5 از دیگری است.

[2]. چهار بیت اوّل این شعر از شیخ علی صدر و باقی آن از سیّد ابوالقاسم موسوی «فانی» است.

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×