- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۴
- بازدید: ۵۵۴۴
- شماره مطلب: ۳۸۰۹
-
چاپ
تخمیس غزل صدر و فانی
«آن خداوندی که خلق این قوی بنیاد کرد»
پایۀ این کاخ را بر روی عدل و داد کرد
ظالمان را کیفر و مظلوم را امداد کرد
خواهی ار دانی چه مُلکی را ز غم آباد کرد
«کربلا را از ازل او با بلا ایجاد کرد»[1]
مقصد حق بود از روز ازل، جود و عطا
خواست بخشد بندگان را از کرم، جرم و خطا
در زمین کربلا کرد او بنا دار الشّفا
«بود معمارش نبی، بنّا علی، بانی خدا
فاطمه بیعش نمود و وقف بر اولاد کرد»
حضرت زهرا، مه عفّت، ضیای عالمین
بانوی حوران جنّت، نوربخش مشرقین
خواست امّت را شفاعت سازد اندر نشأتین
«تولیت را داد بر فرزند دلبندش حسین
آن حسین آباد غم را خود حسین آباد کرد»
پس حسین آن مظهر الطاف ذات ذوالجلال
بُرد آن آبادی غم را به سرحدّ کمال
در قلیل وقت شد انجام، نی در ماه و سال
«بُد خراجش آن که از یک صبح تا وقت زوال
یک جهان عبدی خرید و از جحیم آزاد کرد»
ز ابتدای امر دل بر عهد و پیمان داد و گفت
انتهای عشق بین، جان را به جانان داد و گفت
بر وفای عهد خود تا نوجوانان داد و گفت
«جان و تن، فرزند و زن در راه جانان داد و گفت
باید عاشق اینچنین معشوق خود را یاد کرد»
مینداند کس ز حال غمرسیده خواهرش
کز هجوم غم در آن وادی چه آمد بر سرش
با لب عطشان، حسین را دید زیر خنجرش
«آب بُد مهریّۀ زهرای اطهر مادرش
تا دم آخر ز سوز تشنگی فریاد کرد»[2]
[1] . در این بند بر خلاف قاعدۀ معمول تخمیس، مصراعهای اوّل و پنجم از دیگری است و عجب که «آذر» این کار را فقط در بند نخست انجام داده است وگرنه در بندهای بعدی همان مصراعهای 4 و 5 از دیگری است.
[2]. چهار بیت اوّل این شعر از شیخ علی صدر و باقی آن از سیّد ابوالقاسم موسوی «فانی» است.
-
شیرازۀ امالکتاب
بر زمین، شیرازۀ امالکتاب افتاده است؟
یا که شبه احمد از پشت عقاب افتاده است؟
این علىاکبر است افتاده در دریاى خون
یا که عکس ماه غرق خون در آب افتاده است؟
-
تخمیس غزل طالب کابلی
ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو
گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو
نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟
-
تخمیس غزل صامت بروجردی
فغان! ز کجروی چرخ و طرح رنگ نوینش
نگر چگونه به خاصان حق بُوَد سر کینش
شهی که مُلک سلیمان بُوَد به زیر نگینش
-
تخمیس غزل محفوظ اصفهانی
«شه دین گفت: من پابست عشق روی جانانم»
به کوی عشق سر بنْهاده اندر خطّ فرمانم
فدا اندر منا آورده جمع نوجوانانم
تخمیس غزل صدر و فانی
«آن خداوندی که خلق این قوی بنیاد کرد»
پایۀ این کاخ را بر روی عدل و داد کرد
ظالمان را کیفر و مظلوم را امداد کرد
خواهی ار دانی چه مُلکی را ز غم آباد کرد
«کربلا را از ازل او با بلا ایجاد کرد»[1]
مقصد حق بود از روز ازل، جود و عطا
خواست بخشد بندگان را از کرم، جرم و خطا
در زمین کربلا کرد او بنا دار الشّفا
«بود معمارش نبی، بنّا علی، بانی خدا
فاطمه بیعش نمود و وقف بر اولاد کرد»
حضرت زهرا، مه عفّت، ضیای عالمین
بانوی حوران جنّت، نوربخش مشرقین
خواست امّت را شفاعت سازد اندر نشأتین
«تولیت را داد بر فرزند دلبندش حسین
آن حسین آباد غم را خود حسین آباد کرد»
پس حسین آن مظهر الطاف ذات ذوالجلال
بُرد آن آبادی غم را به سرحدّ کمال
در قلیل وقت شد انجام، نی در ماه و سال
«بُد خراجش آن که از یک صبح تا وقت زوال
یک جهان عبدی خرید و از جحیم آزاد کرد»
ز ابتدای امر دل بر عهد و پیمان داد و گفت
انتهای عشق بین، جان را به جانان داد و گفت
بر وفای عهد خود تا نوجوانان داد و گفت
«جان و تن، فرزند و زن در راه جانان داد و گفت
باید عاشق اینچنین معشوق خود را یاد کرد»
مینداند کس ز حال غمرسیده خواهرش
کز هجوم غم در آن وادی چه آمد بر سرش
با لب عطشان، حسین را دید زیر خنجرش
«آب بُد مهریّۀ زهرای اطهر مادرش
تا دم آخر ز سوز تشنگی فریاد کرد»[2]
[1] . در این بند بر خلاف قاعدۀ معمول تخمیس، مصراعهای اوّل و پنجم از دیگری است و عجب که «آذر» این کار را فقط در بند نخست انجام داده است وگرنه در بندهای بعدی همان مصراعهای 4 و 5 از دیگری است.
[2]. چهار بیت اوّل این شعر از شیخ علی صدر و باقی آن از سیّد ابوالقاسم موسوی «فانی» است.