مشخصات شعر

دیر راهب نصرانی

از فروغ روی جانان شد منوّر خانه‌ام

وندر این کاشانه مهمان شمع و من پروانه‌ام

 

وه! چه مهمان؟ کز رخش دیرم شده وادیّ طور

وه! چه مهمان؟ کز سرش گردیده روشن، خانه‌ام

 

کرده از چرخ چهارم گوییا عیسی نزول

یا که شمعون را گذر افتاده در کاشانه‌ام

 

این سر یحیی است، خونش می‌زند هر لحظه جوش؟

یا که ذبح اعظم است و جلوۀ جانانه‌ام

 

کشتۀ بغض علی آن ساقی کوثر بُوَد

کز می حبّ ولایش گشته پُر پیمانه‌ام

 

جلوه‌ای بنموده است و برده هوشم را ز سر

دیدن او کرده اینسان واله و دیوانه‌ام

 

در جمال او، جلال کبریایی دیده‌ام

آشنای او شدم؛ وز ماسوا بیگانه‌ام

 

سال‌ها عزلت گزیدم از پی نیل مراد

گنج مقصد ـ حالیا ـ رو کرده در ویرانه‌ام

 

مشت زر دادم، سعادت را خریدم تا ابد

شادمان عیسی شد از این همّت مردانه‌ام

 

«آذرم» من، مرثیه خوان بر عزیزان رسول

لطف حق کرده عطا این منصب شاهانه‌ام

 

 

دیر راهب نصرانی

از فروغ روی جانان شد منوّر خانه‌ام

وندر این کاشانه مهمان شمع و من پروانه‌ام

 

وه! چه مهمان؟ کز رخش دیرم شده وادیّ طور

وه! چه مهمان؟ کز سرش گردیده روشن، خانه‌ام

 

کرده از چرخ چهارم گوییا عیسی نزول

یا که شمعون را گذر افتاده در کاشانه‌ام

 

این سر یحیی است، خونش می‌زند هر لحظه جوش؟

یا که ذبح اعظم است و جلوۀ جانانه‌ام

 

کشتۀ بغض علی آن ساقی کوثر بُوَد

کز می حبّ ولایش گشته پُر پیمانه‌ام

 

جلوه‌ای بنموده است و برده هوشم را ز سر

دیدن او کرده اینسان واله و دیوانه‌ام

 

در جمال او، جلال کبریایی دیده‌ام

آشنای او شدم؛ وز ماسوا بیگانه‌ام

 

سال‌ها عزلت گزیدم از پی نیل مراد

گنج مقصد ـ حالیا ـ رو کرده در ویرانه‌ام

 

مشت زر دادم، سعادت را خریدم تا ابد

شادمان عیسی شد از این همّت مردانه‌ام

 

«آذرم» من، مرثیه خوان بر عزیزان رسول

لطف حق کرده عطا این منصب شاهانه‌ام

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×