- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۴
- بازدید: ۱۳۱۶
- شماره مطلب: ۳۴۱۰
-
چاپ
نفس سنگین
امان ز لحظۀ آخر که دست و پا میزد
عموی بیکس خود را فقط صدا میزد
امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک
که مهر داغ دلش را به کربلا میزد
نفس کشیدن این گل چقدر سنگین بود
و نعل اسب به رویش چه بوسهها میزد
عجیب نیست که قدش چو قد آقا شد
ز بس که بر بدنش خصم نیزه جا میزد
هر آنکه بود در آنجا تن یتیمش را
به روی خاک زمین یا کشید یا میزد
به زیر سم ستوران کمی ز آهش ماند
به راه آمدن مادرش نگاهش ماند
-
دل زخمی
از دل شب زدۀ مکه سحر میآید
عاقبت عمر شب شهر به سر میآید
بال جبریل روی خاک زمین فرش شده
دارد از عرش خداوند خبر میآید
-
چشمۀ غم دنیا
سینهام چون تلاطم دریا
چشم من چشمۀ غم دنیا
دادهام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
-
زخم برابر
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصۀ محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
-
قاصدک سوخته
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیدهام خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحهام را خواندم
بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم
نفس سنگین
امان ز لحظۀ آخر که دست و پا میزد
عموی بیکس خود را فقط صدا میزد
امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک
که مهر داغ دلش را به کربلا میزد
نفس کشیدن این گل چقدر سنگین بود
و نعل اسب به رویش چه بوسهها میزد
عجیب نیست که قدش چو قد آقا شد
ز بس که بر بدنش خصم نیزه جا میزد
هر آنکه بود در آنجا تن یتیمش را
به روی خاک زمین یا کشید یا میزد
به زیر سم ستوران کمی ز آهش ماند
به راه آمدن مادرش نگاهش ماند