- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
- بازدید: ۱۷۵۴
- شماره مطلب: ۲۵۲۲
-
چاپ
یازده سال
غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعلهی بال و پرش میل سفر داشت
آنکه در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت
از چه بماند در این خیمهی خالی
آنکه ز اوضاع گودال خبر داشت
گفت به این نیزهی خشک و شکسته
تکیه نمیزد عمو یار اگر داشت
رفت مبادا بگویند غریب است
یا که بگویند عمو کاش پسر داشت
آمد و پیشانی زخمی شه را
از بغل دامن فاطمه برداشت
دید که از شدت ضربهی نیزه
زخم عمیقی عمو پشت کمر داشت
دید که شمشیر کُندِ ته گودال
حنجرهی شاه را زیر نظر داشت
در وسط بهت دلشورهی زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
یازده سال
غیرت خاکسترش رنگ دگر داشت
شعلهی بال و پرش میل سفر داشت
آنکه در این یازده سال یتیمی
تا که عمو بود انگار پدر داشت
از چه بماند در این خیمهی خالی
آنکه ز اوضاع گودال خبر داشت
گفت به این نیزهی خشک و شکسته
تکیه نمیزد عمو یار اگر داشت
رفت مبادا بگویند غریب است
یا که بگویند عمو کاش پسر داشت
آمد و پیشانی زخمی شه را
از بغل دامن فاطمه برداشت
دید که از شدت ضربهی نیزه
زخم عمیقی عمو پشت کمر داشت
دید که شمشیر کُندِ ته گودال
حنجرهی شاه را زیر نظر داشت
در وسط بهت دلشورهی زینب
شکر خدا دست، یعنی که سپر داشت