- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۲
- بازدید: ۳۴۰۱
- شماره مطلب: ۲۳۳۷
-
چاپ
سیمرغ روز واقعه
از حجّ خانهای که بهجز بام و در نبود
تا حجّ عشق، یک شریان بیشتر نبود
وقتی که آسمان تف هل من معین گرفت
انگار در زمین خدا یک نفر نبود
تا بود، نخل بود و درختی از این تبار
کاش آن میان، تهاجم کور تبر نبود
اندوهم اینکه شعبدههای «شریح» را
غیر از سر بریده کسی پرده در نبود
***
گیرم فرات منزلی از جنس قاف داشت
سیمرغ روز واقعه، بیبال و پر نبود
شیر از زلال و تیر بلورین حلق شوق!
رسمی که در تمامی عصر حجر نبود
***
آقا! اگر غلط نکنم، بی شکفتنت
حتّا شناسنامۀ گل معتبر نبود
من از تمام واقعه خواندم که آسمان
از خشکسال مشک شما بی خبر نبود
حیرانم از همینکه در اندوه تشنگان
یک ابر، بیشتر نه، چرا بارور نبود؟
آری تو تشنه بودی و طفلانت، این درست
همراه کاروان تو، سقّا مگر نبود؟
با خانۀ خدا به خدا میشد اشتباه
ششگوشه، مرقد تو، حسینم، اگر نبود
-
سینهسرخان
باز شط تفتید و آب آتش گرفت
روح باغ از اضطراب آتش گرفت
باز چشم ارغوان آلوده است
شهد گل با شوکران آلوده است
-
گل سرخ
گرچه صد غائله آب است و زمین تا شمشیر
عطشم را ننشانید، مگر با شمشیر
میروم، تا تب خیزابی خون راهی نیست
بلکه آوردم از آن معرکه سر با شمشیر
-
مثل تیغۀ عَلَم
تا به دستیاری تو عشق را برفراز آسمان علم کند
ناگزیر بود دست خویش را در حوالی زمین قلم کند
دید، آب و نیزه، نقشه میکشند، مثل آتش از میانشان گذشت
تا حصار فتنۀ فرات را با لبان تشنه متهم کند
سیمرغ روز واقعه
از حجّ خانهای که بهجز بام و در نبود
تا حجّ عشق، یک شریان بیشتر نبود
وقتی که آسمان تف هل من معین گرفت
انگار در زمین خدا یک نفر نبود
تا بود، نخل بود و درختی از این تبار
کاش آن میان، تهاجم کور تبر نبود
اندوهم اینکه شعبدههای «شریح» را
غیر از سر بریده کسی پرده در نبود
***
گیرم فرات منزلی از جنس قاف داشت
سیمرغ روز واقعه، بیبال و پر نبود
شیر از زلال و تیر بلورین حلق شوق!
رسمی که در تمامی عصر حجر نبود
***
آقا! اگر غلط نکنم، بی شکفتنت
حتّا شناسنامۀ گل معتبر نبود
من از تمام واقعه خواندم که آسمان
از خشکسال مشک شما بی خبر نبود
حیرانم از همینکه در اندوه تشنگان
یک ابر، بیشتر نه، چرا بارور نبود؟
آری تو تشنه بودی و طفلانت، این درست
همراه کاروان تو، سقّا مگر نبود؟
با خانۀ خدا به خدا میشد اشتباه
ششگوشه، مرقد تو، حسینم، اگر نبود