- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۲
- بازدید: ۴۹۵۱
- شماره مطلب: ۲۳۲۶
-
چاپ
غمگین کوچکم
غمگین من بخند برای خدا بخند
من هم دلم گرفته، عزیزم بیا بخند
گل خنده میکند، تو چرا اخم میکنی؟
دستودل مرا پر گلزخم میکنی
از تو نگاه تلخ و جوابم جز آه نیست
آخر نگاه تلخ، که دیگر نگاه نیست
غمگین کوچکم که نگاهت مدام نیست
بی تو، کجای خاک همین خاک شام نیست
چیزی بگو از آنچه که چیزی نگفتهای
ای راز اشک و عشق بگو تا نخفتهای
ای همزبان من که زبانت به من نگفت
در این سه سال، چند خزان در دلت شکفت
باشد قبول، اینکه دل از ما بریدهای
از رود اشک خویش به دریا رسیدهای
دیگر بهار، فرصت کوچکیدن من است
آری، رسیدهام که شب چیدن من است
غمگین من بخند! شکفتن سزای توست
زیبا، همین شکوفۀ لبخندهای توست
حرف از شکستن است، شکستن شبیه تو
اینجا شکست، شیشه و آهن، شبیه تو
باری شکست، حرمت کنعامان شکست
یوسف کجاست؟ کلبۀ احزانمان شکست
شب بود و دستها، که سر نیزه میشدند
سر نیزۀ که بود، که در جانمان شکست
شب میوزید و نایی توفان به ضجّه گفت
رعناترین صنوبر بستانمان شکست
دیگر، پری برای پریدن نمانده است
بال و پرِ پرندۀ ایمانمان شکست
اینجا خرابه است و دل من خرابتر
دیگر چه ماندنی ز نماندن صوابتر
دیگر تمام شد، همه گفتند رفتن ایست
بغضی سترگ ماند و آن هم شکستنی است
غمگین کوچکم
غمگین من بخند برای خدا بخند
من هم دلم گرفته، عزیزم بیا بخند
گل خنده میکند، تو چرا اخم میکنی؟
دستودل مرا پر گلزخم میکنی
از تو نگاه تلخ و جوابم جز آه نیست
آخر نگاه تلخ، که دیگر نگاه نیست
غمگین کوچکم که نگاهت مدام نیست
بی تو، کجای خاک همین خاک شام نیست
چیزی بگو از آنچه که چیزی نگفتهای
ای راز اشک و عشق بگو تا نخفتهای
ای همزبان من که زبانت به من نگفت
در این سه سال، چند خزان در دلت شکفت
باشد قبول، اینکه دل از ما بریدهای
از رود اشک خویش به دریا رسیدهای
دیگر بهار، فرصت کوچکیدن من است
آری، رسیدهام که شب چیدن من است
غمگین من بخند! شکفتن سزای توست
زیبا، همین شکوفۀ لبخندهای توست
حرف از شکستن است، شکستن شبیه تو
اینجا شکست، شیشه و آهن، شبیه تو
باری شکست، حرمت کنعامان شکست
یوسف کجاست؟ کلبۀ احزانمان شکست
شب بود و دستها، که سر نیزه میشدند
سر نیزۀ که بود، که در جانمان شکست
شب میوزید و نایی توفان به ضجّه گفت
رعناترین صنوبر بستانمان شکست
دیگر، پری برای پریدن نمانده است
بال و پرِ پرندۀ ایمانمان شکست
اینجا خرابه است و دل من خرابتر
دیگر چه ماندنی ز نماندن صوابتر
دیگر تمام شد، همه گفتند رفتن ایست
بغضی سترگ ماند و آن هم شکستنی است