- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۲۱۳۰
- شماره مطلب: ۲۰۶۹
-
چاپ
نامکررها
رصد شده است دلت در نگاهِ کوثرها
رصد شده است در آیینۀ پیمبرها
کلیم! نوح! محمد! مسیح! ابراهیم!
خلاصۀ دل پاک پیام آورها!
دویده است به رگهای آسمان خونت
که میزند به هوای تو نبض خاورها
به کاهنان پر از ادعا خبر بدهید!
شنیده شد نفس یوسف از پس درها
نفس بکش! که در این عصر زرد پاییزی
نسیم پر شود از عطر پاک گلپرها
بیا و از جگر ریش ریش باغ بپرس
چهها گذشته بدون تو بر صنوبرها؟
چه بی حواس زمینی! چه ظهر غمگینی!
تو را ندید که میآیی از پی سرها
تو را ندید که با ذوالفقار خاموشت
نشستهای چه غریبانه بین خنجرها
چگونه ناحیه خواندی کنار آن گودال
چقدر خمشده قدت به یادِ خواهرها؟
هزار شاعر نور و هزار شعر صبور
کشاندهاند تو را تا خیال دفترها
هزار بار نوشتند و تازگی داری
طلایهدار تمامی نامکررها!
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
نامکررها
رصد شده است دلت در نگاهِ کوثرها
رصد شده است در آیینۀ پیمبرها
کلیم! نوح! محمد! مسیح! ابراهیم!
خلاصۀ دل پاک پیام آورها!
دویده است به رگهای آسمان خونت
که میزند به هوای تو نبض خاورها
به کاهنان پر از ادعا خبر بدهید!
شنیده شد نفس یوسف از پس درها
نفس بکش! که در این عصر زرد پاییزی
نسیم پر شود از عطر پاک گلپرها
بیا و از جگر ریش ریش باغ بپرس
چهها گذشته بدون تو بر صنوبرها؟
چه بی حواس زمینی! چه ظهر غمگینی!
تو را ندید که میآیی از پی سرها
تو را ندید که با ذوالفقار خاموشت
نشستهای چه غریبانه بین خنجرها
چگونه ناحیه خواندی کنار آن گودال
چقدر خمشده قدت به یادِ خواهرها؟
هزار شاعر نور و هزار شعر صبور
کشاندهاند تو را تا خیال دفترها
هزار بار نوشتند و تازگی داری
طلایهدار تمامی نامکررها!