دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
داغ مکرر

چشم‌های ترم از کودکی‌ام تر شده است

زندگی‌نامۀ من داغ مکرر شده است

 

بدن لاغر و این قامت خم شاهد که

روزها با چه غم دل شکنی سرشده است

 

روضه‌های ناب

بنا شدیم که باشیم ما خراب حسین

به فکر برده مرا روضه‌های ناب حسین

به لحظه‌‌های پر از بهت و التهاب حسین

به ناله‌‌های رباب و دل کباب حسین

 

روضه‌خوان‌ها...

روضه‌خوان‌ها غالباً وقتی به منبر می‌‌رسند

با همان یک یا حسین از سر به آخر می‌‌رسند

 

روضه‌ها را از پسر تحویل بابا داده و

از سر بر نیزۀ بابا به دختر می‌‌رسند

 

فکر این تشنۀ صدایت باش

خیمه‌ها را یکی‌یکی گشتم

تا که امشب تو را نگاه کنم

تا دل سیر گریه‌ای بکنیم

تا دم صبح آه آه کنم

 

از کربلا با قلب مضطر حرف دارم

عمامه بر می‌دارم از سر ، حرف دارم

هر جا بیاید نام مادر حرف دارم

 

هر چه می‌آید بر سر ما از سقیفه ست

از غربت بسیار حیدر حرف دارم

 

از سیلی و دیوار و میخ در بماند

این بار از یک داغ دیگر حرف دارم

یک جمله از گودال

ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد

با رفتنش صد قصه دیگر شروع شد

 

دلشوره ‌هایش یک به یک معنا گرفت و

از آنچه می‌ترسید پیغمبر شروع شد

 

دریای گلاب

 

آفتاب! ای آفتاب! ای آفتاب!

                        سر فرو بر در افق، دیگر متاب

 

ای زمین! ای آسمان! نابود شو

                        ای چراغ آفرینش! دود شو

 

دو بند از یک ترکیب‌بند
پیراهن صبر

زینب چو جسم پاک برادر نظاره کرد

کرد این خطاب و پیرهن صبر پاره کرد

 

ای تشنه لب به سوی که بعد از تو رو کنم؟

جویم که را که درد دل خود به او کنم؟

 

اسب بی‌سوار

پیغام ز حال احتضارش آمد

بر اهل حریم داغدارش آمد

 

با حالت زین واژگون از گودال

دیدند که اسب بی‌سوارش آمد

ماه سحر و ذکر و ابوحمزه و توبه است

از قافلۀ عشق مرا جا نگذارید

در موج بلا یکه و تنها نگذارید

 

ما را به شهیدان برسانید دوباره

بر موج دلم حسرت دریا نگذارید

 

ماه سحر و ذکر و ابوحمزه و توبه است

در ماه خدا، دل سرِ دنیا نگذارید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×