- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۳۹۰
- شماره مطلب: ۲۰۵۷
-
چاپ
دستها
شاید زمین چرخیده دهها قرن، روی دستهایت
جوشیده اقیانوس آرام از گلوی دستهایت
شاید که نه ... حتماً تمام کوزههای تشنۀ دهر
سیرابِ سیرابند هر روز از سبوی دستهایت
جای تعجب نیست آتش را گلستان کرده باشد
افتادن یک قطره از آب وضوی دستهایت
وقتی وجودت آسمان شد تیرها چون مرغِ دربند
پر میکشند از دور، مشتاقانه سوی دستهایت
پیچیده دور ربناهای قنوت هر چه عاشق
از عطردان گوشۀ سجاده بوی دستهایت
تنها به شوق واشدن این قفلهای زنگ خورده
ماندند بر در روز و شب در آرزوی دستهایت
بر بند بندِ زخمی انگشتهایت بستهام دل
پوشانده عیب عالمی را آبروی دستهایت
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
دستها
شاید زمین چرخیده دهها قرن، روی دستهایت
جوشیده اقیانوس آرام از گلوی دستهایت
شاید که نه ... حتماً تمام کوزههای تشنۀ دهر
سیرابِ سیرابند هر روز از سبوی دستهایت
جای تعجب نیست آتش را گلستان کرده باشد
افتادن یک قطره از آب وضوی دستهایت
وقتی وجودت آسمان شد تیرها چون مرغِ دربند
پر میکشند از دور، مشتاقانه سوی دستهایت
پیچیده دور ربناهای قنوت هر چه عاشق
از عطردان گوشۀ سجاده بوی دستهایت
تنها به شوق واشدن این قفلهای زنگ خورده
ماندند بر در روز و شب در آرزوی دستهایت
بر بند بندِ زخمی انگشتهایت بستهام دل
پوشانده عیب عالمی را آبروی دستهایت
بهتر از این هم میشد شعر گفت