- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۲۷
- بازدید: ۱۹۱۳
- شماره مطلب: ۱۹۷۳
-
چاپ
بغض انارینه
آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت
باران غزلهای خدا دور و برت ریخت
قرآنی و «والشّمس» نگاه تو غمآلود
بر خاک چه شد واژه به واژه «قمر»ت ریخت
ای عشق که در پیلۀ پرواز بسوزی
پروانگیات سوخت و از بال و پرت ریخت
خورشید شریک غم تو، جرعه به جرعه
در بدرقهات داغ سفر پشت سرت ریخت
پیغمبر من! وقت عروج تو رسیده است
انگیزۀ معراج، خدا در سفرت ریخت ...
لب تشنگیات مبدأ تاریخ عطش بود
آن ظهر که فریاد عطش از جگرت رخت
گودال پر از بغض انارینۀ سیب است
تا «ناحیه» از ندبۀ سرخ پسرت ریخت
-
صاحب غمها
آمد محرم، صاحب غمها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتمها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدمها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرمها کجایی؟
-
«انّمایی» دوباره نازل شد
نیزهدارت به من یتیمی را، داشت از روی نی نشان میداد
زخم هرچه گرفت جان مرا، هر نگاهت به من که جان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی، سایهات همچنان روی سر ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید! گرمیت جان به کاروان میداد -
بیبرادر
دو دست سبز او در آب میخورد
مگر او بیبرادر آب میخورد؟
به لبخند گل ششماهه سوگند
عطش، از آتشِ «در» آب میخورد
-
بیبدیل
اگر لبتشنه اما بیبدیل است
زلال عشق را تنها دلیل است
شفاعت را به دستش میسپارند
که او از جانب زهرا وکیل است
بغض انارینه
آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت
باران غزلهای خدا دور و برت ریخت
قرآنی و «والشّمس» نگاه تو غمآلود
بر خاک چه شد واژه به واژه «قمر»ت ریخت
ای عشق که در پیلۀ پرواز بسوزی
پروانگیات سوخت و از بال و پرت ریخت
خورشید شریک غم تو، جرعه به جرعه
در بدرقهات داغ سفر پشت سرت ریخت
پیغمبر من! وقت عروج تو رسیده است
انگیزۀ معراج، خدا در سفرت ریخت ...
لب تشنگیات مبدأ تاریخ عطش بود
آن ظهر که فریاد عطش از جگرت رخت
گودال پر از بغض انارینۀ سیب است
تا «ناحیه» از ندبۀ سرخ پسرت ریخت