- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۱۰
- بازدید: ۲۷۹۵
- شماره مطلب: ۱۷۰۸
-
چاپ
نیمهای در کربلا و، در مدینه ماند نیمی
هوش از سر میپراند پای این کوچه شمیمی
عطر نانی تازه و شورِ نفسهای کریمی
بارها این سفره بخشیده است افطار خودش را
با نگاهِ روزهدارش، بر دل تنگِ یتیمی
یا گره خورده است با دلها نخِ پیراهن او
یا عبایش را تکانده بر سر دنیا، نسیمی
روز و شب با عشق میبافند تار و پودِ جان را
تا بیاندازند زیرِ پای لبخندش، گلیمی
آیۀ تطهیرِ جاری از لب قرآن ندارد
غیر از آغوشِ سراپا مِهرِ پیغمبر، حریمی
روی هم چیدند ذرات مرا آجر به آجر
خانهای بر پا شد و جز تو نمیجوید مقیمی
دور افتادند از هم نیمههای قلبِ زهرا
نیمهای در کربلا و، در مدینه ماند نیمی
قصد کرده سایبانِ کوچکی باشد از این پس
بال و پر وا میکند روی مزارت، یاکریمی
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
نیمهای در کربلا و، در مدینه ماند نیمی
هوش از سر میپراند پای این کوچه شمیمی
عطر نانی تازه و شورِ نفسهای کریمی
بارها این سفره بخشیده است افطار خودش را
با نگاهِ روزهدارش، بر دل تنگِ یتیمی
یا گره خورده است با دلها نخِ پیراهن او
یا عبایش را تکانده بر سر دنیا، نسیمی
روز و شب با عشق میبافند تار و پودِ جان را
تا بیاندازند زیرِ پای لبخندش، گلیمی
آیۀ تطهیرِ جاری از لب قرآن ندارد
غیر از آغوشِ سراپا مِهرِ پیغمبر، حریمی
روی هم چیدند ذرات مرا آجر به آجر
خانهای بر پا شد و جز تو نمیجوید مقیمی
دور افتادند از هم نیمههای قلبِ زهرا
نیمهای در کربلا و، در مدینه ماند نیمی
قصد کرده سایبانِ کوچکی باشد از این پس
بال و پر وا میکند روی مزارت، یاکریمی