- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۱۱
- بازدید: ۱۶۰۸
- شماره مطلب: ۱۶۴۳
-
چاپ
زلال نگاه
ای دست تو تلاطم امواج آبها
ای سایهات نبود همه اضرابها
"فهمیدهاند جاذبۀ توست علّت"
نشکستن غرور زمین از شهابها
پرواز میکنی و همه غبطه میخورند
پشت سرت تمامی حدّ نصابها
در هرچه گفتهاند نظر میکنم تویی
خارج از این شعور حساب و کتابها
**
مشک پر آب بر سر دستت گرفتهای
در انتظار آمدن تو ربابها
امّا چه زود صحنه به هم خورد و میشوند
شرمندۀ زلال نگاه تو ... آبها
-
رزق اشک
چشمی که رزق اشک جاری را ببیند
قطعاً بهشت رستگاری را ببیندعمر شکوفه، از خودش تا میوۀ خوب
باید که باران بهاری را ببیند -
با چشمهای غیرت سقّا
زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم
تا تاول دوبارهای از راه میرسد
با گریه آه میکشد آن را هنوز هم -
عرش مال تو شد
رسید وقت رسیدن به ضربههای کسی
شکست حنجـره اما به زیر پای کسیآهای خنجـر کهنه! نمیشود نبری؟
نمیشود که بمیرد کسی به جای کسی؟ -
واقعاً؟!
تا سحر مانده تو خورشید درخشان شدهای؟
گل آغوش من سوخته دامان شدهای؟
مادرم تاب ندارم که ببینم خاری
رفته در پات و کمی غمزده از آن شدهای
زلال نگاه
ای دست تو تلاطم امواج آبها
ای سایهات نبود همه اضرابها
"فهمیدهاند جاذبۀ توست علّت"
نشکستن غرور زمین از شهابها
پرواز میکنی و همه غبطه میخورند
پشت سرت تمامی حدّ نصابها
در هرچه گفتهاند نظر میکنم تویی
خارج از این شعور حساب و کتابها
**
مشک پر آب بر سر دستت گرفتهای
در انتظار آمدن تو ربابها
امّا چه زود صحنه به هم خورد و میشوند
شرمندۀ زلال نگاه تو ... آبها