- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۱۵
- بازدید: ۸۴۳۹
- شماره مطلب: ۱۴۷۳
-
چاپ
چاووشی خوانی
کاروانی رسیده است از راه
کاروانی که توشهاش خون است
مینویسد خدا سفرنامه
وصف لیلا و شرح مجنون است
بوی صفین میرسد به مشام
که حسن قاسم و علی است حسین
شاید اینجا غدیرخم باشد
علی اکبر چه منجلی است، حسین
پیش دارالشفای لطف شما
زخم دل نیز مرهمی دارد
کرم و بخشش شما تا هست
رو سیاهی چه عالمی دارد
تو سلیمان کربلا بودی
پیش پای تو نامه میچیدند
دیوها از همه پیامبری
فقط انگشتر تو را دیدند
-
روز مادر
روز مادر که میرسد همه جا
میشود غرق هدیه و لبخندهمه فامیل سعی شان این است
توی یک خانه دور هم باشند -
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدمو من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم -
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید -
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسۀ چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورقها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
چاووشی خوانی
کاروانی رسیده است از راه
کاروانی که توشهاش خون است
مینویسد خدا سفرنامه
وصف لیلا و شرح مجنون است
بوی صفین میرسد به مشام
که حسن قاسم و علی است حسین
شاید اینجا غدیرخم باشد
علی اکبر چه منجلی است، حسین
پیش دارالشفای لطف شما
زخم دل نیز مرهمی دارد
کرم و بخشش شما تا هست
رو سیاهی چه عالمی دارد
تو سلیمان کربلا بودی
پیش پای تو نامه میچیدند
دیوها از همه پیامبری
فقط انگشتر تو را دیدند