- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۲
- بازدید: ۲۰۰۵
- شماره مطلب: ۱۴۶۷
-
چاپ
آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد
غم هدیه کن به من که برایم غمت خوش است
ماتم گرفتهام، چقدر ماتمت خوش است
ایمان به دست یاری تو دارم و خوشم
پس زخم هدیه کن که مرا مرهمت خوش است
اینجا هزار نکتۀ باریک تر ز موست
روی پل صراط، نخ پرچمت خوش است
شاه و گدا برای تو فرقی نمیکند
بازار غم فروختن درهمت خوش است
آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد
با این حدیث خیل بنی آدمت خوش است
-
روز مادر
روز مادر که میرسد همه جا
میشود غرق هدیه و لبخندهمه فامیل سعی شان این است
توی یک خانه دور هم باشند -
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدمو من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم -
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید -
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسۀ چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورقها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد
غم هدیه کن به من که برایم غمت خوش است
ماتم گرفتهام، چقدر ماتمت خوش است
ایمان به دست یاری تو دارم و خوشم
پس زخم هدیه کن که مرا مرهمت خوش است
اینجا هزار نکتۀ باریک تر ز موست
روی پل صراط، نخ پرچمت خوش است
شاه و گدا برای تو فرقی نمیکند
بازار غم فروختن درهمت خوش است
آدم به کربلا که رسید آه و ناله کرد
با این حدیث خیل بنی آدمت خوش است