- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۸
- بازدید: ۲۲۷۱
- شماره مطلب: ۱۳۶۷
-
چاپ
عاشورا در میدان (۲)
آه ای فرات،
چگونه چون گردباد
بر خود نمیپیچی از درد
وقتی این گونه
شمشیر، در بازوان تو مینهند؟
در کنار تو
میدان در آتش عطش خاکستر میشود
و تو آرام و رام فرو میریزی
و در بسترت
کهکشانی از فرشته پرپر میشود
و تو، نرم و سر به زیر
بر پنجه پا میگریزی.
چگونه لختی درنگ نمیکنی
وقتی دریایی لب تشنه
جامی از عطش را
از گلوی کوچک رودی
به آسمانی خشک تعارف میکند؟
چگونه برخود نمیپیچی از زخم؟
چگونه در خود نمیشکنی از شرم؟
عاشورا در میدان (۲)
آه ای فرات،
چگونه چون گردباد
بر خود نمیپیچی از درد
وقتی این گونه
شمشیر، در بازوان تو مینهند؟
در کنار تو
میدان در آتش عطش خاکستر میشود
و تو آرام و رام فرو میریزی
و در بسترت
کهکشانی از فرشته پرپر میشود
و تو، نرم و سر به زیر
بر پنجه پا میگریزی.
چگونه لختی درنگ نمیکنی
وقتی دریایی لب تشنه
جامی از عطش را
از گلوی کوچک رودی
به آسمانی خشک تعارف میکند؟
چگونه برخود نمیپیچی از زخم؟
چگونه در خود نمیشکنی از شرم؟