- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۷
- بازدید: ۴۱۶۸
- شماره مطلب: ۱۳۲
-
چاپ
مشتها و گوشوارهها
بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمهها
دشتی ز سوز سینۀ زینب شراره بود
میخواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک
قرآن او، ورق ورق و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود
در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف
شد شیردار مادر و، بی شیرخواره بود
چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب پی گاهواره بود
یک طفل با فرات، کمی حرف زد ولی
نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر، چهرۀ هر ماهپاره بود
از دستها مپرس که با گوشها چه کرد
از مشتها بپرس که با گوشواره بود
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
مشتها و گوشوارهها
بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود
دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود
لازم نبود آتش سوزان به خیمهها
دشتی ز سوز سینۀ زینب شراره بود
میخواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک
قرآن او، ورق ورق و پاره پاره بود
یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر
چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود
در زیر پای اسب، دو کودک ز دست رفت
چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود
آزاد گشت آب، ولیکن هزار حیف
شد شیردار مادر و، بی شیرخواره بود
چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس
اما دل رباب پی گاهواره بود
یک طفل با فرات، کمی حرف زد ولی
نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر، چهرۀ هر ماهپاره بود
از دستها مپرس که با گوشها چه کرد
از مشتها بپرس که با گوشواره بود