- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۲/۰۱
- بازدید: ۴۷۳۸۰
- شماره مطلب: ۱۰۰۲
-
چاپ
کربلا تویی...
هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّیِ هر روزه میکند
آیینۀ تمام نمای خدا تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آلِ عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریفِ رابطههای حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهورِ زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است،
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی
شوق تلاوت تو، شفا میدهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به تضرع: بیا، تویی
آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریبوار
می گفت صبح زود به باد صبا، تویی
هنگام حشر جز تو شفاعتکننده نیست
تنها تویی شفیعۀ روز جزا، تویی
در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
رازِ رسالت همه ی انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا، تویی
قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشفِ همه آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی
پهلوشکستهای تو و من دل شکستهام
دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی
ذکر زکیّۀ تو شب و روز با من است
بیتاب و گرم در نفس من رها تویی
کی میکنم نگاه به این لُعبتان کور
با من در این سراچۀ بازیچه تا تویی
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی
باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی
-
خلقت دوباره
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروهای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربـــلا سر بریده دیدن است -
کعبۀ من
دل نیست اینکه دارم، گنجینۀ غم توست
بیگانه باد با غیر، این دل که محرم توست
ورد زبانم امسال، ذکر مصیبتت بودامسال عالم من، در فکر عالم توست
-
چه سایهای!
اگر چه مادر تو، دختر پیمبر نیست
کسی حسینِ علی را، چنین برادر نیست
حسین، پیش تو، انگار در کنار علی است
کسی چنان که تو، هرگز شبیه حیدر نیست
-
احرام خون
فرمود: «مکّه مسموم»، فرمود: «مکّه سَم شد»
این خانه بار دیگر، بازار بیش و کم شد
دیشب دوباره جدّم، آمد به خوابم و گفت:
این خانه بار دیگر، جُرثومۀ صنم شد
کربلا تویی...
هرکس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلّیِ هر روزه میکند
آیینۀ تمام نمای خدا تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمۀ فقاهت آلِ عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
شوق شریفِ رابطههای حریم وحی
روح الامینِ روشن غارِ حرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهورِ زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است،
سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی
شوق تلاوت تو، شفا میدهد مرا
ای کوثرِ کثیر! حدیث کسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر سحر به او
میگفت مادرم به تضرع: بیا، تویی
آن رازِ سر به مُهر که «حافظ» غریبوار
می گفت صبح زود به باد صبا، تویی
هنگام حشر جز تو شفاعتکننده نیست
تنها تویی شفیعۀ روز جزا، تویی
در خانۀ تو گوهر بعثت نهفته است
رازِ رسالت همه ی انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا، تویی
قرآن ستوده است تورا روشن و صریح
یعنی که کاشفِ همه آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای دردِ دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی
پهلوشکستهای تو و من دل شکستهام
دریابم ای کریمه! که دارالشفا تویی
ذکر زکیّۀ تو شب و روز با من است
بیتاب و گرم در نفس من رها تویی
کی میکنم نگاه به این لُعبتان کور
با من در این سراچۀ بازیچه تا تویی
پیچیده در سراسر هستی ندای تو
تنها صدا بماند اگر، آن صدا تویی
گفتم «تو»؟ ای بزرگ! خطای مرا ببخش
لطفت نمیگذاشت بگویم «شما» تویی
باری، کجاست بقعۀ قبر غریب تو؟
بر ما بتاب، روشنی چشم ما تویی