دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طبل می‌زدند ... طبل می‌زنند

طبل می‌زدند           

کوفیان

تا نرسد صدای حسین

هنوز هم‌صدای طبل می‌آید

هنوز هم صدای حسین نمی‌رسد

بانوی آب و آینه

دریای پرسخاوت و موّاج کائنات

بانوی آب و آینه‌ای کشتی نجات

 

از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین

روشن‌تری تو از همۀ جلوه‌های ذات

 

حتی فرشتگان خدا غبطه می‌خورند

بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات

عروس

لب آن‌چنان بده که چو کس را خبر شود

جان بر سر حسادتش از تن به در شود

 

جا داشت بایزید شود از دمت یزید

یا خیزران ز شهد لبت نی شکر شود

کوتاه سروده
بوسۀ چوب

نگاهش را به چشمت دوخت زینب

ز چشمان تو صبر آموخت زینب

 

به لب‌های تو می‌زد چوب، بوسه

به پیش چشم تو می‌سوخت زینب

شعری از سید حمیدرضا برقعی
زبان حال حضرت زینب (س) با برادر (ع)

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟ تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

بال سحر

 

کربلا ظهر عطش هلهله بر پا می‌کرد

آسمان بال سحر را تن گل‌ها می‌کرد

 

ماه در پیکرۀ ابر نهان بود که شب

جلوۀ نور تو را باز مهیا می‌کرد

کوتاه سروده
چه از خورشید می‌فهمد مگر شام؟

نه فریاد و نه شیون حرف می‌زد

شبیه روز، روشن حرف می‌زد

 

چه از خورشید می‌فهمد مگر شام؟

نگاهت با دل من حرف می‌زد

تنها دلیل بارش باران واژه‌ها

شاعر نشسته بود کناری و می‌نوشت بنیاد واژه را به گل عشق می‌سرشت بذر محبتی که به بستان واژه کشت شعری شد و رسید به دروازۀ بهشت

 

کربلا سرگذشت دین‌داری

 

خیمه در التهاب می‌سوزد، اشک دریا نفس‌نفس جاری

ناگهان قلب آسمان لرزید، ابرماتم! چقدر می‌باری

 

کودکی کنج خیمه کِز کرده، دست در دست کودکی دیگر

دخترک با بهانه می‌پرسد، عمّه جان! از پدر خبر داری؟

مغز استخوان

تا به کی شکوه کلیم الله از لن می‌کند

حق تعالی جلوه در قربانی من می‌کند

 

ره نخواهی رفت بعد از این به پیشم نرم نرم

بس که مغز استخوانت فکر آهن می‌کند

کوتاه سروده
صدایی می‌رسد از بین گودال

اسیر غربتی جانکاه، زینب

دلش بی تاب شد ناگاه، زینب

 

صدایی می‌رسد از بین گودال

إلَیَّ، یا اُخَیَّ، آه زینب

با نام خدا، خون خدا را بفروشد

هرکس که به یک جرعه خدا را بفروشد  تردید مکن؛ ما و شما را بفروشد  از خوبی ما دوست اگر گفت در آغاز  می‌خواست سرانجام که ما را بفروشد   

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×