دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
نوحه‌خوانان

بخون ای دل! که دشتستون صدا شه

کمی «فایز» بخون، دردم دوا شه

ملایک نوحه خوانان حسینند

بخون! والله خدا هم از خدا شه!

 

عرش بر آب

یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا می‌اومد با یه مشک خالی از دور تک و تنها می‌اومد موج می‌زد سینۀ دریا تا که زلفاشو می‌دید ابرواش چقدر به اون چشمای زیبا می‌اومد

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
تو خونه حیدری دارم

پایین پای پادشاه 

شهزاده‌ای شبیه ماه

نشسته مثل آینه 

همه شدن غرق نگاه

به مناسبت عید مبعث
عیدی کربلا می‌گیره هرکسی که کم نذاره

آسمونیا غزل خون توی این شبِ همایون

جای ذکرحق ببینید صلواته رو لباشون

 

شدن عاشق نگاهت پراشونه فرش راهت

می‌خونن نمازو زیر طاق ابروی سیاهت

تا می‌بینید منو بگید: "حسین جان"

 

مردم بهم شیرآفرین نمی‌گن

داره من و میکشه این "نمی‌گن"

ام‌البنین چقد بهم می‌اومد

دیگه بهم "ام البنین" نمی‌گن

دو بیتی عاشورایی بابا طاهر
دایم در بلا

عاشق آن به که دایم در بلا بی

ایوب آسا به کرمان مبتلا بی

 

حسن آسا به دستش کاسهٔ زهر

حسین آسا به دشت کربلا بی

قصه آخرش قشنگه

قصه از لبای خشکه

قصه از هرم کویره

عشوه­‌هاتو بس کن ای آب

دیگه بازیت نمی‌گیره

مرگ هفتاد و دو ققنوس

آدما میگن که ققنوس

وقتی‌که آتیش میگیره

میون شعله‌ها از نو

جون میگیره نمی­‌میره

مثل یک مرغ مهاجر

دستمو گرفتی با دستای خالی یادته

بخشیدی من و تو صحنت پر و بالی یادته

 

مثل یک مرغ مهاجر توی آسمون صبح

پریدم کبوترانه با چه حالی یادته

 

دستمو رها نکن تو مشکلات

اگه باغ دل پر از جوونه شد اگه حرفای من عاشقونه شد 

اگه دفتر قصیده‌های دل یه دفعه پر از غزل ترونه شد  

ترانۀ عاشورایی عبدالجبار کاکایی
جایی که شمر تعزیه اشکاشو پنهون می‌کنه

به عقل وامونده بگو یه روز تو رو رها کنه

دست از سر تو برداره راهی کربلا کنه

 

 چارۀ عاشقی چیه وقتی لب تشنه می‌خواد

عقلو نمی‌شه ببری وقتی که همرات نمی‌یاد

مشکش پر از تشنگی بود

شروع قصّه این جا بود

یه سقّا بود که دست نداشت

مشکش پر از تشنگی بود

اسبش دیگه نفس نداشت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×