دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عموی ماه

رها مانده است بر شن‌ها چه دستی!

جدا از پیکر سقا، چه دستی!

 

عموی ماه! بعد از دست‌‌هایت

بگیرد دست بابا را چه دستی؟

 

دست‌‌های مهربان

من و یک درد، یک اندوه رایج

و بیم روز اعلام نتایج

 

بدون دست‌‌های مهربانت

چه خواهم کرد، یا باب‌الحوائج؟

 

شور محرم

به دل شور محرم داشت باران

هزاران قطره ماتم داشت باران

 

خودم دیدم، میان دسته آن شب

به روی شانه پرچم داشت باران

 

غنچه‌‌های تشنۀ باغ

اگر هر چشم تر می‌‌سوخت، می‌‌شد

دل از این بیشتر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

به حال غنچه‌‌های تشنۀ باغ

دل باران اگر می‌‌سوخت، می‌‌شد

 

زینب هلال و ماه هلال و سپه هلال

مویش به باد عشق وزیدن گرفته بود

زینب هوای آه کشیدن گرفته بود

 

یک دختر سه سالۀ طناز و با وقار

بر لب گلی به نیت چیدن گرفته بود

 

حریم یاس

تو می‌‌خواهی پر از اخلاص باشی

نگهبان حریم یاس باشی

 

اگر یار حسینی، می‌‌توانی

برای تشنه‌ها عباس باشی؟

 

عصر عاشورا

یک اسب میان خیمه‌ها پیدا شد

در سینۀ دشت شیونی برپا شد

 

بغضی که نهفته در قلم موی تو بود

بر بوم چکید و عصر عاشورا شد

 

خبر مهتاب

پیش از تو کسی خبر ز مهتاب نداد

یک لحظه مرا ر‌هایی از خواب نداد

 

وقتی که تمام دشت له له می‌‌زد

غیر از تو کسی به تشنه‌ها آب نداد

 

مانند تمام رودها

هرگاه عطش آمد و بی تاب شدم

با جرعه‌ای از مشک تو سیراب شدم

 

از شرم و خجالت دو دستت اما

مانند تمام رودها، آب شدم

 

غم سنگین

غمی سنگین مرا در بر گرفته

دلم سمت ضریحت پر گرفته

 

محرم می‌‌رود، اما دل من

دوباره نوحه را از سر گرفته

 

فرصت عاشورایی

معشوق، علی اکبری می‌‌طلبد

گاهی بدن و گاه سری می‌‌طلبد

 

تقویم پر از فرصت عاشورایی است

هر روز حسین، یاوری می‌‌طلبد

 

اسب بی سوار

دلخسته و بی‌قرار برمی‌گردد

در هاله‌ای از غبار برمی‌گردد

 

دل‌های زنان و کودکان می‌لرزد

چون اسب تو بی سوار برمی‌گردد  

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×