دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عموی با وفا

عموی باوفای خیمه، عباس!

تویی شور و صفای خیمه، عباس

 

بیا از علقمه برگرد شاید

نلرزد شانه‌های خیمه، عباس

بساط چای و تکیه

پلاک و داربست و شال و پرچم بساط چای و تکیه، اندکی غم

چنان سرگرم بودم با رفیقان نفهمیدم تو را ماه محرم

گفتند که...

گفتند که با تو هیچ کس کار نداشت گفتند که راه شام هم خار نداشت

گفتند دروغ بوده آن شب، ‌اما دیدیم چه شد، خرابه دیوار نداشت

 

دردانه

دردانه‌ترین پسر علی اصغر بود آرام دل پدر علی اصغر بود

مردانه به جانبازی بابا می‌رفت تیر‌ آمد و چون سپر علی اصغر بود

 

مهمانی خاص

تا بیرق و ماتم و عزا بر پا شد پیراهن سوگ بر تن دنیا شد

ای اهل زمین ماه محرم‌ آمد مهمانی خاص حضرت زهرا شد

محرم آمد

 

یکباره درون سینه‌اش غم‌ آمد انگار هزار داغ با هم‌ آمد

یک جرعۀ آب خورد و بغضش ترکید فهمید که باز هم محرم‌ آمد

 

گلگون کفنان

هشدار که یار ناامیدی نشوی

زنهار که غرقه در پلیدی نشوی

 

رفتند حسینیان و گلگون کفنان

هشدار در ین عرصه یزیدی نشوی

 

شرنگ عاشقی

یاری که پر از خون جگر شد جامش

این بود به روز واپسین پیغامش

 

آن کس که ره حسین  را می‌پوید

شهد است شرنگ عاشقی در کامش

 

پای در راه

بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش بریده، عزم ما کرد و گذشت

 

«هل من» چو شنید پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

گلزخم

 

آلاله خجل، ز روی کلام تو شد

گلگونه شفق ز برکت نام تو شد

 

رفتی به ره حسین  و در آخر کار

گلزخم گلوله، زیب اندام تو شد

 

مشت عطش سوز

 

روزی که ز دریای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

 

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبیاری حر می‌رفت

 

قنوت تو

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

 

آن روز اگر چه تشنه بودی ‌اما

صد رشته قنات از قنوت تو گذشت

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×