دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
فقط یک مشک خونین مانده باقی

نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی

که داغی سخت و سنگین مانده باقی

 

ببین از پنج فرزندم برایت

فقط یک مشک خونین مانده باقی

محرم مرتضی پس از زهرا

مثل او در زمین نباشد کس

بر علی همنشین نباشد کس

محرم مرتضی پس از زهرا

غیر ام البنین نباشد کس

کوتاه سروده
حادثۀ شگرف

افتاد سری و پیکری می‌رقصید

با شعلۀ غم، چشم تری می‌رقصید

 

در حادثۀ شگرف خونین بالان

در بستر لاله کفتری می‌رقصید

سرمایۀ بیداری

زخمی که به بازوی تو زد کاری بود

پرواز تو سرمایۀ بیداری بود

آن لحظه که مَشکت به زمین می‌افتاد

از هر طرفش اشک علی جاری بود

یک سایبان و چند سقاخانه کم داشت

 

آشفتگی گیسوی ما شانه کم داشت

لب‌های خشک ما فقط پیمانه کم داشت

 

وسع خریدار تو بسیار است امّا

یوسف به ما دادند ولی بیعانه کم داشت

گوش کن ام بنین با پسرش می‌گوید

ای که از عشق علی پیرو الله شدی

مطمئن باش که بی فاطمه گمراه شدی

 

نوکر شیرخدا باش و ببین شاه شدی

خوش به حال تو اگر عابر این راه شدی

ترکیب بند عاشورایی حزین لاهیجی (بند اول)

طوفان خون ز چشم جهان جوش می‌زند بر چرخ نخل ماتمیان دوش می‌زند

یارب شب مصیبت آرام سوز کیست؟ امشب که برق آه، ره هوش می‌زند

کوتاه سروده
بهار قرن‌ها

گفتند که این نماد بی‌جان شده است

این آخر سر دچار طوفان شدن است

 

دیدند امّا ... که چارده قرن بهار

در مکتب کربلا گل‌افشان شدن است

صاحب یک ماه و سه اختر

قسمت این بود که تو محرم حیدر باشی

به علی مونس و هم خانه و همسر باشی

 

قسمت این بود که در زندگی مشترکت

به عزیزان دل فاطمه مادر باشی

کوتاه سروده
شدم مثل رباب این روز آخر

من و این یک نفس، بشتاب مادر

مرا این لحظه‌ها دریاب مادر

 

شدم مثل رباب این روز آخر

عذابم می‌کند این آب، مادر

دیدن خواب حرم قسمت هر هفتۀ ماست

خوش به حال دل ما گرچه پر از تنهایی است

هرچه هم هست گرفتار غم لیلایی است

 

هرچه از جور زمان زخم به قامت دارد

جای شکرش سر جاش است پر از شیدایی است

کوتاه سروده
راز عطش

در خاک کویر، سرخ رُستند همه

در چشمۀ خون، آینه شستند همه

 

رازی که نهفته بود در فصل عطش

در محضر آفتاب جستند همه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×