دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شعله‌ای در دل

ای تمـام آفـرینش تشنـۀ اشک شبت وی خدا و خلق او مشتاق یارب یاربت

ای مسیحای دعا در هـر نفس، لعل لبت سینه‌های سوخته یک شعله از تاب و تبت

شب‌های غربت

شب‌های غربت تو گذشت و سحر نداشت حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت

در حیـرتم کـه سلسلۀ آهنین مگـر جایی ز زخم گردن تو خوب‌تر نداشت

 

قل اعوذ برب الفلق

پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود

سفره‌های مناجات

بنا نیست امروز افسرده باشیم پس از چند شب باز پژمرده باشیم

مگر می‌شود نور را دیده باشیم؟ ولی دل به خورشید نسپرده باشیم

ای امام اشک

از روزهای قافله دلگیر می‌شوی هر روز چند مرتبه تو پیر می‌شوی؟ در شام شوم زخم زبان‌ها چه می‌کشی؟ کز روشنای عمر خودت سیر می‌شوی

 

اشک بی صدا

ای شام، کربلای تو یا زین العابدین دل بزم ابتلای تو یا زین العابدین

یک عمر در فراق جوانان هاشمی شد خون دل غذای تو یا زین العابدین

آمده بشکند قفس‌ها را

من همان یا کریم دام شما جبرئیل قدیم بام شما

صبح روز نخست خواندمتان چقدر آشناست نام شما

یعقوب کربلا

در تشنگی سراب به دردی نمی‌خورد تنها خیال آب به دردی نمی‌خورد

حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری این جام بی شراب به دردی نمی‌خورد

گریه سپاه او شد

بغضش شکست، زخم دلش بی حساب شد سجاده‌اش معطر با اشک ناب شد

او سید البکاء حسینیۀ خداست گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد

مهمان رسول الله

صحرا به صحرا، کو به کو هر روز

گفتیم از جان رسول الله

از آن شهید بی سری که بود

این بار مهمان رسول الله

 

مسلک عشق

همین که بوی تو را با خودش بیارد باد به خاک پات می‌افتیم، هرچه بادا باد

 

هزار مرتبه ممنون چشم مست توأیم از اینکه قرعۀ مستی به نام ما افتاد

 

به دام حلقۀ مویت چنان اسیر شدیم که هیچ وقت نخواهیم شد از آن آزاد

 

احسان چشمت

پر می‌کنیم از می‌گلوی باده‌ها را تا مست باشیم انتهای جاده‌ها را

بعد از دو رکعت عشق بازی باز خواندند در رکعت سوم همان دلداده‌ها را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×