دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بوی سیب

 

آورد از بهشت خدا بوی سیب را

بر شانه‌های علقمه مشکی غریب را

 

آیینه دار سفرۀ هفت‌آسمان کند

میراث دار جنّت و کوثر حبیب را

آینه‌دار

منّت کشیدن از تو چه کار مبارکی است

آشفته‌ات شدن چه وقار مبارکی است

 

باید که نار عشق تو خاکسترم کند

اصلاً کنار تو چه کنار مبارکی است

کوتاه سروده
زینت دوش پیمبر

تنت خورشیدِ دشت کربلا بود

نه غسل و نه کفن، در خون رها بود

 

بگو ای زینت دوش پیمبر

کجا شایستۀ تو بوریا بود؟

 

در خون نشست یکسره چشمان کبریا

آتش زدند بر سر ایوان کبریا

آتش کشید پر سوی دامان کبریا

 

در آن غروب حادثۀ سرخ عشق وخون

در خون نشست یکسره چشمان کبریا

 

جای بوسه

پایی که من به روی تمنا گذاشتم

دست تملکی است به دریا گذاشتم

 

حتی خدا معاوضه با ملک من نکرد

دستی چو روی عالم بالا گذاشتم

کوتاه سروده
دل پرپر

مصیبت، طاقتش را سر می‌آورد

که با خود یک دل پرپر می‌آورد

 

از آن تن‌های غرق خون! بمیرم

هزاران تیر باید در می‌آورد

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

کربلا قربانگه گل‌های سرخ بی سر است

تاج عشق است و حقیقت پیشگان را افسراست

واژۀ  پیروزی  و  آزادگی  را در بر است

سرخی کرب و بلا از لاله‌های پرپر است

شرح خون سیاوش سرودن

یک دم ای شور بختان بمیرید

سبز و سرخ درختان ببینید

 

این خیابان غرق سپیدار

این همه سرخ سبزینه افکار!

کشتی ناخدای اقیانوس

 

مانده بر خاک تشنۀ صحرا، گام تلماسه‌های اقیانوس

ردّ خاکستری که می‌پیچد، بر نفس‌های گرم هر ققنوس

 

خاک را با تلاطمی خونین، آشنا کرده تربت گل‌ها

قصّه‌ی سرخ ظهر عاشورا، با نگاه غزل شده مأنوس

پنجۀ خدا

زحمت مکش که خاک کنی بر سر این‌چنین

با بازوی بریده مزن پرپر اینچنین

 

با تیغ نه، تو را به امان‌نامه کشته‌اند

آری که می‌برند به کاغذ سر اینچنین

به مناسبت میلاد حضرت زینب (س)
مهتاب در حجاب

آنان که مشق اشک مرتب نوشته‌اند

با خط عشق این همه مطلب نوشته‌اند

 

آنان که بال گریه درآورده‌اند را

هم دوش انبیاء مقرب نوشته‌اند

کوتاه سروده
چشم‌هایی شعله‌ور

دلش بی تاب از آهی پر شرر سوخت

شبیه چشم‌هایی شعله‌ور سوخت

 

به پای حنجری آتش گرفته

تنورخولی آن شب تا سحر سوخت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×