دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
با ادب

نه هر که نسب داشت حسینی شده است

یا ذکر به لب داشت حسینی شده است

 

تاریخ نشان داده فراوان، چون حر

هرکس که ادب داشت حسینی شده است

پای در راه

بنگر که چگونه من رها کرد و گذشت

از خویش بریده، عزم ما کرد و گذشت

 

«هل من» چو شنید پای در راه نهاد

بر خون حسین اقتدا کرد و گذشت

مشت عطش سوز

 

روزی که ز دریای لبش دُر می‌رفت

نهر حرکاتش از عطش پر می‌رفت

 

یک جوی از آن مشت عطش سوز زلال

آهسته به آبیاری حر می‌رفت

 

شکوه

بنگر به شکوه سوی او تاختنش

در قلۀعشق، پرچم افراختنش

فتح است در این معرکه سر دادن او

برد است در این میانه جان باختنش

به میدان رفتن حر و شهادتش

چون گرفتی اذن حر از شاه دین

اسب همت تاخت در میدان کین

 

گفت با آن قوم بی دین جهول

این حسین باشد ز اولاد رسول

شرفیاب شدن حربن یزید حضور شاه شهید

روز عاشورا سپاه اهل کین

بسته صف از بهر قتل شاه کین

 

حر نظر بنمود بر افعال خویش

جنت و دوزخ مجسم شد به پیش

رسیدن حر در بیابان به امام (ع)

چه کردی ای فلک با آل زهرا

کنی آواره اندر کوه و صحرا

 

یکی را بر جنازه می‌زنی تیر

یکی را سر جدا سازی ز شمشیر

راندۀ خوانده

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

وگر از در برانی، خاک پای لشکرت گردم

به دامانت غبار آسا نشستم، بر نمی خیزم

و گر بفشانی ام، خیزم ولی گرد، سرت گردم

حر بن شهید ریاحی

ای حضرت عشق! یاری‌ام کن

 زردم ز خزان ، بهاری‌ام کن

جز شور سفر به سر ندارم

ره توشه به جز خطر ندارم

کشتى عشق

 

وقتى که گناه، پشت بشکست از حر

 احسان حسین، نقش حر بست از حر

 

یک جلوه ز آقایى مولا این جاست

 حر راه از او گرفت و او دست از حر

 

حرّ بن یزید ریاحى

 

سلام باد به حر! بر یقین و ایمانش!

 که میزبان شهادت نمود مهمانش

 

براى آمدنش انتظار داشت حسین

 که دیده بود ورا در شمار یارانش

 

خطا و عطا

 

خود به ‌خود گفتا که ای سرگشته‌حر!

از پی باطل ز حق برگشته‌حر!

 

قند می‌پختی، شرنگ آمد پدید

صلح می‌جُستیّ و جنگ آمد پدید

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×