دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مرد کوفه

با خویش نه لشکر، نه سپاه آورده

دو طفل عزیز و بی گناه آورده

 

در کوفه ز بس مرد ندیده مسلم

ناچار به پیرزن پناه آورده

میوۀ نوبر

گیرم که شده تمام ره طی، برگرد

خونت شده شرط دادن ری، برگرد

 

گر وعده تو را میوۀ نوبر دادند

نوبر سر اصغر است بر نی، برگرد

تنهای کوفه

بویی به مشام غیر حاشا نرسد

خیری ز کسی بر من تنها نرسد

 

ای وای عجب حادثه‌ای در راه است

ای کاش که نامه‌ام به مولا نرسد

 

به فدای پر قنداق علی اصغر تو

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

به فدای پر قنداق علی اصغر تو

 

حاضرم بر سر بازار به خیرات روم

ننشیند پر خاکی به سر خواهر تو

 

قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

علی نشناس‌های کوفه

اول شب بود، اما ترس فردا داشتند

دست و پا گم کرده بودند و تماشا داشتند

 

اقتدای این جماعت بر امامی‌دیگر است

طول دادم سجده چون، قصد فرادا داشتند

ورود سیدالشهداء (ع) به مکه معظمه و حرکت مسلم به جانب کوفه

صاحب بیت حرم شد در حرم

تا بماند در حرم آن محترم

 

راز پنهان با خدای خویش داشت

دل ز جور خشم در تشویش داشت

غریب‌ترین سربدار

سلام ما به حسین و، سفیر عطشانش

که در اطاعت جانان، گذشت از جانش

به آن غریب سربدار وادی عشق

به مسلم بن عقیل و دو نور چشمانش

کار مسلم

عشق!‌ ای سودای جان‌ها سوخته

‌ای تو آتش‌ها به جان افروخته

چون کنی با پرنیان سینه‌ها؟  

گو چه می‌خواهی میان سینه‌ها؟

قصیده‌ استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)

اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل

بیا به روضه‌ی درگاه مسلم بن عقیل

 

سفیر مذهب حق، پیش‌تاز جان‌بازان

که در طریق رضای خدای گشت قتیل

 

پرچم انقلاب عاشورا

 

مسلم که شکست سطوت بت‌ها را

 گردید سفیر، مکتب تقوا را

 

بر کاخ یزید با تن غرقه به خون

 زد پرچم انقلاب عاشورا را

 

فریاد ز کوفیان

 

فریاد ز کوفیان که نیرنگ زدند

 بر دامن آشوب‌گرى، چنگ زدند

 

با مسلم اگر چه روز بیعت کردند

 شب، عهدْ شکسته، بر سرش سنگ زدند

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×