دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به خاطر دل زینب کمی تأمل کن

قدم به راه بیابان مزن، به کوفه میا بیا به کوفه ولی بی کفن به کوفه میا

 

به خاطر دل زینب کمی تأمل کن برای حرمت و تکریم زن به کوفه میا

 

رسم عاشقی

زل می‌زند به دور و برش، غصه می‌خورد با هر نگاه شعله‌ورش غصه می‌خورد

 

حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه می‌خورد

قاصدک سوخته‌

در دل زخمی خود درد نهانی دارم دیده‌ام خون شده و اشک فشانی دارم

در همین شهر خودم فاتحه‌ام را خواندم بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم

بالش به عشق مادر ارباب در آتــش

از چشم شور شهر کوفه آخرش افتاد در کوچه اوّل پیکرش، بعدش سرش افتاد

 

بالش به عشق مادر ارباب در آتــش اوّل به شدّت سوخت و بعدش پرش افتاد

 

غربت بی حساب

شهر را در نقاب می‌بینم بس که اینجا سراب می‌بینم

روی دیوارهای آن حتی غربت بی حساب می‌بینم

هفتاد و دو امانت

اخرج الی العراق، که هرگز قرار نیست اینجا کنار حادثه غم پروری کنم

اخرج الی العراق، قرار است با سرم تا سال‌های سال فقط سروری کنم

 

اخرج الی العراق، به من وحی می‌شود، مبعوث این رسالت بی انتها منم

اعجاز من سری است که قرآن می‌آورد باید به نیزه باشم و پیغمبری کنم

 

کوفه هوایِ میهمانش را ندارد

در پیش تو از شرم، آبم کرد کوفه

من آبرو دارم، خرابم کرد کوفه

 

لبریز خون کردند رویم را، عزیزم

بردند اینجا آبرویم را عزیزم

جان زینب برگرد

لب این بام فقط نام تو بردم آقا،

جان زینب برگرد

دخترم را به نگاه تو سپردم آقا،

جان زینب برگرد

بی یار

 

تنها نه کسی تو را هماورد نبود

یک مرد نبرد، یار و همدرد نبود

 

آن شب که زنی کرد حمایت از تو

در کوفه به حقّ حق که یک مرد نبود

 

دل سنگی

اینجا همه یک دل اند، دل اما سنگ

پر کرده تمام دست‌هاشان را سنگ

 

تفریح بزرگ و کوچک شهر یکی است

بر بام و گذر نشانه گیری با سنگ

غرق آه

ز درد غربت تو شهر، غرق آهم شد

نگاه گرم تو از دور در نگاهم شد

 

همین که نام تو بردم، شکست دندانم

سلام دادم و تنها همین گناهم شد

 

کاروان پر از یاسمن

سالار کاروان پر از یاسمن، حسین

جمع صفات و خاتمۀ پنج تن، حسین

دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×