دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
لب تشنۀ سر گردان

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

 

حال و روز من آواره تماشا دارد

تکیه‌گاهم به جز این گوشۀ دیوار نشد

 

لیلۀ قربانی

سیدی! کن نظر این بی‌سر و سامانی من

گریه‌دار است ز بس شام پریشانی من

 

آخر از عشق تو کارم به سرِ دار کشید

به تماشا بنشین لیلۀ قربانی من

 

مرا ببخش

شرمندۀ شما شدم آقا، مرا ببخش

در کوچه مانده‌ام تک و تنها، مرا ببخش

 

آن نامه کاشکی که به دستت نمی‌رسید

گفتم بیا، به خاطر زهرا مرا ببخش

 

اشک خجالت

سمت هر کوچه می‌‌روم امشب

می‌رسد کوچه در ادامه به تو

به امیدی که دست تو برسد

می‌نویسم دوباره نامه به تو

 

حکایات عجیب

مسلمت در کوفه بس دارد حکایات عجیب

یا حبیبی، یا حسین

 

اول شب شد عزیز و آخر شب شد غریب

یا حبیبی، یا حسین

 

پرتو مهر

بکش مانند میثم، غرق در خون بر سرِ دارم

که پیش تو خجالت می‌‌کشم از اینکه سر دارم

 

شبم در پرتو مهر تو مثل روز روشن شد

خدا را شکر چون آفاق از نور تو سرشارم

 

خاطره‌ای سرد

پیغمبر درد بود و هم‌درد نداشت

از کوفه به‌جز خاطره‌ای سرد نداشت

 

می‌گفت: خدایا، که بگوید به حسین

این شهر هزارکوچه، یک مرد نداشت؟

 

به برق سکه، بهار وفایشان پاییز

نماز و روزۀ شک‌دار و حج حیرانی

شده جدیدترین شیوۀ مسلمانی

 

هزار خدعه و نیرنگ کار روزانه

قنوت‌های شب و سجده‌های طولانی

 

از سه شعبه دایه می‌‌سازند و از نی گاهوار

محمل صبرم ز اشک دیده در گل مانده است

از که جویم نسخۀ درمان، که دل درمانده است

 

 خانه بر دوشم، هر آن کس که مرا در کوفه دید

یا که در بسته به رویم، یا که از خود رانده است

 

مرهم

جز نمک بر جگر سوخته مرحم نکنم

به فدای سر تو

 

سر من می‌‌شکنند و سر خود خم نکنم

به فدای سر تو

 

عهد بی وفا

محکوم بر نقض است عهد «بی وفا» حتما

جا می‌‌زند در وقت سخت ابتلا حتما

 

مردان کوفه غالبا این گونه می‌‌باشند

این خلق و خو حاکی است از صد ماجرا حتما

 

یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد

از سر دارالاماره روی بام

می‌دهم بر محضرت مولا، سلام

 

چشم بد از دور چشمان تو دور

سایه‌ات بر اهل عالم مستدام

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×