دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بانوی روضه‌خوان

این بانوی روضه‌خوان دلش پر شرر است از مرحمت همسر خود با خبر است

 شاید که دم مرگ ببیند او را تا لحظۀ ارتحال دو چشمش به در است

لا تَدْعُونّی‌ات زده آتش به قلب‌ها

یک گوشۀ بقیع کنار چهار قبر مشغول گریه زاری و سرگرم مرثیه لا تَدْعُونّی‌ات زده آتش به قلب‌ها ای بهترین ادامۀ زهرای مرضیه

 

عباس دوران

بار دیگر قافیه یا فاطمه جان می‌شود شاد از آنم طبع شعرم خرج جانان می‌شود

بانگاه لطف تو من صاحب دیوان شدم شاعری غافل شود از تو، پشیمان می‌شود

 

به خاطر دل زینب کمی تأمل کن

قدم به راه بیابان مزن، به کوفه میا بیا به کوفه ولی بی کفن به کوفه میا

 

به خاطر دل زینب کمی تأمل کن برای حرمت و تکریم زن به کوفه میا

 

رسم عاشقی

زل می‌زند به دور و برش، غصه می‌خورد با هر نگاه شعله‌ورش غصه می‌خورد

 

حالا میان این همه نامرد روزگار دارد برای تاج سرش غصه می‌خورد

قاصدک سوخته‌

در دل زخمی خود درد نهانی دارم دیده‌ام خون شده و اشک فشانی دارم

در همین شهر خودم فاتحه‌ام را خواندم بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم

بالش به عشق مادر ارباب در آتــش

از چشم شور شهر کوفه آخرش افتاد در کوچه اوّل پیکرش، بعدش سرش افتاد

 

بالش به عشق مادر ارباب در آتــش اوّل به شدّت سوخت و بعدش پرش افتاد

 

غربت بی حساب

شهر را در نقاب می‌بینم بس که اینجا سراب می‌بینم

روی دیوارهای آن حتی غربت بی حساب می‌بینم

دو شمعدان

گرفته‌اند اجازه دم اذان با هم بنا شده که فدایش کنند جان با هم

 

میان معرکه چون ذوالفقار می‌مانند اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم

گل محمدی

غم تو سوخته تا مغز استخوانم را بریده درد فراق، اینچنین امانم را

 

دلم میانۀ میدان و بسته دست و زبان چگونه رام دل خود کنم زبانم را

دو تا گلدسته

روزی اشک و روضۀ هر سال با زینب وقت پریدن قوت هر بال با زینب

پیراهن مشکی ما هر سال با مادر در روضه‌ها بر روی شانه شال با زینب

بعد هر زخم که خوردیم، نمـک می‌آید

آمده دشمن بد مـست، عمو اینجاها چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها

از چپ و راست برای تو بلا می‌آید چقدر تیر رها هست عــمو اینجاها

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×