دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گفتگوی امام حسین (ع) با حضرت زینب (س)

پس ز جان بر خواهر استقبال کرد                                       

تا رخش بوسد، الف را دال کرد

 

همچو جان خود در آغوشش کشید                           

این سخن آهسته بر گوشش کشید:

به میدان رفتن امام حسین (ع)

خواهرش بر سینه و بر سرزنان                                

رفت تا گیرد برادر را عنان

 

سیل اشکش بست برشه، راه را                               

دود آهش کرد حیران، شاه را

هر که را اسرار حق آموختند

وقتی از داننده­‌ای کردم سؤال        

که مرا آگه کن ای دانای حال

 

با همه سعیی که در رفتن نمود  

رجعت اکبر ز میدان از چه بود؟

به میدان رفتن حضرت علی اکبر (ع)

خوش نباشد از تو شمشیر آختن                              

بلکه خوش باشد سپر انداختن

 

مهر پیش­‌آور، رها کن قهر را                                   

طاقت قهر تو نبود دهر را

یک چشم نه ... دریاچۀ خون

بر جاده بهتش برده چشمی، در انتظار قهرمانش

با ابرها پیوند خورده، باریده روی داستانش

 

یک چشم نه ... جریان کارون، یک چشم نه .. دریاچۀ خون

بر ساحلش لیلای مجنون، با کشتیِ بی بادبانش

ابر بهار

در پنجۀ داغ، قد کمانی شده است

نامی که به صبر، جاودانی شده است

 

چشمش که به آب می‌خورد، می‌بارد

چون ابر بهار ناگهانی شده است

تصویر پیمبر

ای باغچه‌ها که یاس پرپر دارید

هفتاد و دو پروانۀ بی‌سر دارید

 

تصویر پیمبر به زمین افتاده ا­ست

این عکس هزار تکّه را بردارید

تصویر آفتاب

در رود زمانه پیچ و تاب افتاده است

خورشید به خوف و اضطراب افتاده است

 

ظهر است و در آیینۀ چشمان فرات

تصویر بلند آفتاب افتاده است

آن روز، امروز

آن روز حسین کودکش را بوسید

آن روز گلوی کوچکش را بوسید

 

امروز شنید کودکی ذکر حسین

با یاد علی، عروسکش را بوسید

آبروی میدان

این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است

آسمان زیر سم مرکب او حیران است

 

پنجه در پنجۀ آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این واقعه سرگردان است

نذر حضرت مسلم بن عقیل
هُِرم آه

اوج می‌گیرد خیالم تا افق‌های پگاهش

تا شکوه بی کرانش، تا بلندای نگاهش

 

با شفق مأنوس گشته، چشم‌های راز دارش

شعله‌ها سر می‌کشد از سوز اشک و هُرم آهش

 

عنکبوتان تارهایی از سیاهی می‌تنیدند

چنگ می‌زد او در آن شب بر سپیدای پگاهش

 

شعر عاشورایی سهیل محمودی
اشتیاق

با صدف تا بود برابر چشم ریزد از ماتم تو گوهر چشم کور بادا ز چشم زخم زمان گر نگرید به سوگ تو هر چشم 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×