دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نور خدا

قرآن گشودم آیۀ محشر بیاورم

می‌خواستم که سورۀ کوثر بیاورم

من کیستم ز فاطمه سر در بیاورم

باید کسی شبیه پیمبر بیاورم

زبان حال امام باقر (ع) با حضرت رقیّه (س)

تو یکسره در چشم لشکر بودی و من نه

چون صاحب خلخال و زیور بودی و من نه

 

فهمیدم آن لحظه که نامحرم تو را می‌زد

از چند صورت مثل مادر بودی و من نه

حیدرتر از تو نیست

از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست

یعنی پس از علی، علی‌اکبرتر از تو نیست

 

منطق قبول داشت که با خُلق و خوی تو

شخصی میان خلق، پیمبرتر از تو نیست

زیادتر شده‌ای از سپاه ابن زیاد

 

ببین که دشمنت از هر نظر کم آورده

چطور ضربه زدی که سپر کم آورده؟

 

بلند بودی و با تیر بیشتر هر کس

هدف گرفته تو را بیشتر کم آورده

روضۀ مریم

این روزها که بوی محرم گرفته است

عالم برای داغ تو ماتم گرفته است

 

در روضۀ بهشت، خدا روضه‌خوان توست

جبریل هم برای تو پرچم گرفته است

نقطه‌چین

زود بر انگشتر صحرا نگین انداختند

چون عقیق سرخ خود را بر زمین انداختند

 

مثل بارانی که مشتاق است خاک تشنه را

از فراز ناقه‌ها خود را چنین انداختند

 

حضرت امام حسین (ع)

از ازل در غمت عزادارم

روسیاهم، ولی تو را دارم

 

تا که دور سر تو می‌گردم

با ملائک برو بیا دارم

فرزندان حضرت زینب (س) ۱

زینب آورد امانتی‌ها را

سر به زیر و خجالتی‌ها را

 

سینه‌زن‌های اکبر و اصغر

اولین بچه هیئتی‌ها را

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

چرا بریده بریده است گفت‌وگوی رباب

مگر که تیر سه شعبه است در گلوی رباب

 

دو قطره‌اش نرسیده به حنجر طفلش

چگونه آب شود مایۀ وضوی رباب؟

برای حضرت عباس(ع)
خواب دیدم که پر درآوردم

یک شب جمعه جایتان خالی

خواب دیدم که پر درآوردم

دست در دست آسمان رفتم

کف العباس سر درآوردم

گفتن ندارد

گفتن ندارد

کوچه شلوغ و جای یک سوزن ندارد

 

نامرد مردم

حق علی و فاطمه خوردن ندارد

رقیه را نگذارید تا نگاه کند

نگفتنی ست غم بی شمار انگشتر

چنان عقیق شدم داغدار انگشتر

 

به مشک طعنه زده در میان قحطی آب

خوشا به حال لب آبدار انگشتر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×